شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

هیچکی حرف منو نمی فهمه، چه بهتر، برم چرت بزنم

سلام

من پیشو هستم

ایناهاش این شکلیم



نمی‌دونم سلام چه معنی داره ولی اینقدر این خانوم و آقایی که اینجان به هرکی می‌ رسنن این کلمه رو به کار می‌برن گفتم شاید بی‌مناصبت نباشه

همین الان اینقد در حال رفت و آمدن که حس دل پیچک پیدا کردم، یه کمی دنبال خانومه راه رفتم، اون مانتوشو پوشید، کیفش و برداشت فکر کنم بازم قراره جایی برن به نظر هم نمی‌رسه بخوان منو با خودشون ببرن منم یه گوشه نشصتم
آقاهه رو به خانومه گفت: نگاش کن باز شکل  بچه ببر نشصته
بعد هردوتا خندیدن

بچه ببر؟ این دیگه چیه؟ امیدوارم اسم یه غذای خوشمزه باشه یا یه کوصن نرم


این آدما موجودات عجیبی اند
می‌تونن ساعت‌ها بشینن هی دهانشون و باز و بسته کنن و یه چیزایی به هم بگن که من هیچ کدومشون و نمی‌فهمم

اینجور وقت‌ها منم چرت می‌زنم تا وقتی که توی حرفاشون اصم خودم و می‌شنوم باچشمای بسته، قسمت تیز گوشم و بالا می‌ارم و تکون می‌دم تا بفهمن بیدارم،

اینجوری

اگه حوصله داشته باشم می‌شینم کنار پنجره رو به کوچه، یه چن تایی دوست پیدا کردم یکیشون که زیادی لاغر و سیاهه می‌گفت: به این کار آدما می‌گن برف زدن، سحبت کردن.
چه کار مسخره‌ای.

گاهی هم وقت بیرون رفتن منو با خودشون می‌برن معمولا می‌رن خونه ۲ تا آدم دیگه. اونجا یه سگ!!!هست  تا وقتی ندیده بودمش فکر می کردم سگ یه جور خوردنیه که بهش می گن«حنا خانوم»

حنا خانوم این شکلیه



برگردیم سر حنا خانوم

  من که هیچ از حرفاش نمی‌فهمم دائما در حال پریدن و سروصداست،

نمی‌دونم چرا نمی‌تونم به این حنا خانوم بفهموندم که به جای پریدن رو سر و کله این و اون  می‌شه یه جا لم داد و خرخر کرد،

خداییش کار مفیدتری نیست؟ 

تازه آقایی که حنا خانوم تو خونشون زندگی می کنه گاهی اوقات به من لگد می زنه یا می گه بیشعوووور_به جای پیشو منم تو دلم بهش میگم خودتی


من از خدامه توی خونه بشینم و واسه خودم هر جا دلم خواست لم بدم، با گوی‌های توی گلدون بازی کنم

همه جا رواز اول بو بکشم آخه ما‌ها موجودات کنجکاو ی هستیم گاهی پیش می‌اد چیزی رو برای صدمین بار بو کشیدیم

این خانوم و آقایی که تو خونشون زندگی می‌کنم گاهی اوقات  منو بغل می‌کنن، می‌بوسن
خانومه می‌گه، نگاه کن چقدر پسرم خوشگله، موهاشو ببین چه خوشرنگن، بیا بغل مامان
مامان؟ دیگه معنی این یکی و حتی دوست سیاهم هم نمی‌دونه
البته اگه قرار باشه مث امروز برن بیرون دیگه وقت خداحافظی بغلم نمی‌کنن چون می‌گن موهام به لباساشون می‌چبسه آخه اگه این مو‌ها خوشگلن پس چرا یه وسیله عجیب خریدن که روی لباساشون می‌غلتونن تا موهای منو از روشون بردارن؟
من که سر از کار این آدما در نیاوردم
گاهی اوقات این کارشون بهم بر می‌خوره ولی بی‌خیال من زود یادم می‌ره،

الان دیگه از خونه رفتن بیرون، این جعبه رو که ازش نور بیرون می‌اد و روشن گذاشت پایینن جعبه یه عالمه کلید هست که وقتی پنجه مو رو کلیدا می‌ذارم یه شکلی روی صفحه نورانی کشیده می‌شه من الان یه عالمه شکل روی صفحه‌ای که نور می‌ده کشیدم.

راستی می گن امروز تولدمه

برام یه کیک خریدن یکی مثل خودم رو ش نشسته اونم مث من ساکت بود فکر کنم خوابش برده بود








میو میو نوشت:

جواب کامنتاتونم خود خودخودم می دم  فقط باید صبر داشته باشید این خانوم و آقاهه از خونه برن بیرون تا بپرم روی صندلی و دستمو روی دکمه ها برذارم

میو میو نوشت تر:

 این خطای خرپنگ غورقابه رو امیدوارم بتونید بخونید


پاسخی برای آخرین پست به تماشا سوگند

 دلم می خواهد از روزهایی که با هم داشتیم بنویسم 

روزهایی که من تورا با تمام وجودم می خواستم و تو هم. 

روزهایی که یک دختر 18 ساله و یه پسر 23 ساله چنان ار گذار اختلاف بزرگترها عبور کردیم که امروز وقتی به آنها فکر میکنم جز خاطره ای طنز از آن توی ذهنم بر جای نمونده


یادت میایید وقتی دکترا نظرقطعیشون و دادن  هردمون بازم اولش خندیدیم

ولی چه روزها و شبای زجر آوری رو تو تنهایی هامون  تجربه کردیم عادل

یادت میاد  شبی رو که دستتو را از دورحلقه کمرم برداشتی تا دورترین ستاره را از آسمان برایم بیاوری؟ من باورم نشد؟

ولی تو برگشتی و مشت دستات را باز کردیو من به راستی تلالو ستاره در وسط انگشتانت دیدم 

لمسش کردم _اولین دفعه ای بود که به یک ستاره دست می کشیدم_ 

 ستاره رو تو دستانم گذاشتیو گفتی این ستاره بخت ماست.اون و توی هفتمین گنجه قلبم  قایم کردم

 اون روزا تو مثل من کوچولو بودی فکرمون یکی، خواسته هامون یکی، لذت بردنمون از زندگی هم یکی..یکی...یکی. 

به جاش تو یکی یکی یکی بزرگ و بزرگتر شدی مسولیت یه زندگی به تنهایی روی شونه هات افتاد دیگه خیلی خسته بودی

مسولییت شروع یه زندگی و در آخر مشکل من 

مهمون ناخونده ای که بعد از من تو بیشترین عذابش و کشیدی حتی گاهی که من کم میارم این تویی که دستامو می گیری و بلندم می کنی و اشکامو پاک می کنی. 

من خورشید نیستم عادل ،ستاره هم نیستم ولی فقط اینو می دونم

که تا وقتی تو بخواهی در کنارت خواهم ماند