سلام به همه دوستان خوبم
امروز بعد از یک و سال و پنج روز دوباره به خونه خودم برگشتم
حال و هوای روزها و شبهای من در این یک سال چنان غیرقابل پیش بینی بود که نشستنم پشت صفحه مانیتور و تایپ کردن از لحظاتی که هر ثانیه اش مثل یک صاعقه بر من فرود می اومدوغیرقابل تحمل می کرد
صفحه های اجتماعی مختلف که امروز گریبانگیر همه ما شده راه فرار مناسبی برای تحمل و درک آدمهایی همجنس خودمون نیستند واین آزار دهنده ترین ملموس تنهایی برای آدمیته.
امروز برگشتم به خونه ای که 3 سال از حجم تنهایی هامو ، مثل صندوقچه ای اسرار آمیز در خودش حبس کرد
خونه ای که با کمک دوست خوبم، برادر همیشه همراهم بابک اسحاقی عزیز بنا کردم
و امروز دوباره من اینجام در کنار شما دوستان خوبم برای پناه بردن به وسعت رابطه هایی که از جنس خالص ترین بی قضاوتی هاست
سلام..
با سلام...
وبلاگ قشنگی دارین
ممنون میشم به من هم سر بزنید
اگه مایل به تبادل لینک هم بودید خبر بدید.
http://followme.blogsky.com
سلام میثای عزیزم....عجیبه که دوسه
روز پیش خیلی به فکرت بودم........
خوشحالم که برگشتی....ازصمیم
قلبم بهت خوش آمدمیگم عزیزم
....دوست دارم که باشی اینبار
ورفتنت طولانی نشه....شادو
سلامت باشی عزیزدلم.....
یاحق...
آوااااا عزیزززم
ممنون
سلام
برگشتنت مبارک
ممنونم دوست خوبم
سلام به روی ماااااااااااهت
قربون تو دل آرام گل
خوش اومدی شازده کوچولو
خوشحالم که برگشتی
مرسی بابک جان
منم خوشحالم
سلام
ول کام بک
قدیما خاموش میخوندمتون
ممنون
خوشحالم از حضورتون
سلام
خیلی عالی بود .
به نام خداوند مهربون/ سلام
دل تنگی تنها دلیل فریاده و سکوت آخرین سنگر٬ همه چیز با فریاد شروع می شه وبا سکوت به پایان می رسه.
سکوت در مقابل خداوند که در باور من از جنس سکوته.
سلام میثا...خیلی دلم گرفت...من حدود۴سال پیش شایدم بیشتر میخوندمت...اون موقع ها خونه خودم بودم کنار بچه هام..وقتهایی ک درسم تموم میشد آخر شبها معمولا ک کاری نداشتم به وبلاگت سر میزدم و میخوندم...اما الان شرایط فرق کرده...من جدا شدم و یه سالی میشه بچه هامو ندیدم...خیلی دلم گرفت یاد اونروزها افتادم ک شاد بودم...چرا زندگیامون انقدر عوض شده...