شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

من،او ،خدا

وقتی که میان تودرتو ترین لایه های بودنم جان گرفتی من هنوز کودکانه ترین نگاه را به دنیا داشتم 

تو آرام آرام در شریان و بافتهای تنم نفس کشیدی  

خواستم لمست کنم اما خواستنی ترین های دنیا همیشه غیر قابل لمس ترینندو تو آرام در میان اندیشه هایم ریشه گرفتی و در جانم جوانه زدی 

نمی دانم خدا آن شب در زیر کدامین درخت پیچک دنیا عاشقانه ودکا می نوشید که تو را آفرید و من به آفرینشش ناباورانه لبخند زدم و تو را با نام خودش بت نامیدم

باز هم نمی دانم که روز ی دیگر به کدامین خشم آدمیان بر من خرده گرفت که چون آفریننده ای خشمگین بتم را در مقابل چشمانم بر خاک کوبید 

آن روز خدا در آسمان قهقهه زد و من برای تکه های تنت و برای نبودنت  

مادرانه گریستم 

the end


باورکردنی نیست که درباره بازی که تمام عمرت کرده ای چقدر کم می دانی 

                                                                      (میکی منتل) 

...

(من سردم است ، من سردم است

و هیچ گاه گرم نخواهم شد)

و چیزی مسخره تر از این نیست که چله تابستون از همه چی سردت باشه