شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

کیش.. م


خواب نبودم اما به بهانه بیدار نبودن قرنیه چشمانم میان سیاهی پلک بسته، دور حدقه چشمهایم می گردید و تا جمجمه ام قد می کشید

دلیلی برای بیداری هم نبود

صدای راننده هایی که که برای رسیدن به نمی دانم چی هرچه بیشترپدال گاز را لگد کوب می کردند روی ثانیه های بی حوصلگیم حسرت یک جیغ بر دلم گذاشته است

بالشم بوی تب می دهد و روکش تابستایم بهانه گیری می کند، فنجانهای نسکافه که هرکدام را به بهانه ای نیمه خورده باقی گذاشته ام حالا تبدیل به جاسیگاری شده اند اما جاسیگاری مشکی و قرمزخاج حسرت بوییدن خاکستر به دل دارد حال و هوای عجیبی ست حتی  به فنجان های بی معرفت نسکافه که معده ام را آشوب می کند دلخوشم

فاکتور آمپولهای چن صد هزار تومانی روی میز، آخرین شماره روی گوشی از یک دوست که بعد از 6 ماه لذت راه رفتن دوباره روی ویلچر نشسته، بسته قرصهای آرام بخش، سرنگ، چسب ضدحساسیت و قلاده پیشو که امروز به عنوان آویز سرمها از لوله گاز روی سقف آویزان شده مضحک ترین صحنه دقیقه هایی ست که هنوز نمی دانم کدام پایان، در انتهای این راه برای من و ماهاست.  



هنوز هستم

اما چه نرم خواستن هایم رنگ روزمرگی می گیرند

حتی دیگرتکرار خواسته نشدن ها هم کسل کننده  شده اند. این روزها تقریبا دیگر حتی تتمه ای نه از دلخوریها در ذهنم  باقی  می ماند نه دلبستگی نه حتی صدای کر کننده خاطرات حسادتهای زنانه معمول

دچار یک جور بی عاری پیش رونده شده ام ، یک جور وسواس مالیخولیا وار که تعریف از هرچه عاطفه و احساس ،رگه های صورتی رنگی از خودم را روی نوستالوژی هرچه صدا و تصویربالا می آورد.

این روزها بیشتر فیلم نگاه می کنم، کتاب می خوانم و گاه از خواندن فلسفه حیات اوشو به قهقهه می افتم، ساعتهایم با بچه هایی می گذرد که با یک دنیا تخیل از آرزوهایشان حرف می زنند و من با حرارت از گذز زندگی، درست نگاه کردن، دوست داشتن بی توقع و خیلی چیزهای به درد نخور دیگری صحبت می کنم که در زندگی خودم هم درمان هیچ دردی نشدند ولی از بیهوده بودن تلاششان چیزی نمی گویم و مثل انسانی که به ظاهر مساله مهمی را مخفی کرده است به رویشان لبخند می زنم

 در کل در نگاه اول ملایمتر شده ام اما هربارکه صدای فریاد خشم بیهوده ای از تمام تصورات خامم از آدمهایی که با ظاهر و لباسهای رنگارنگ هیچ گاه تفاوتی باهم نداشتند به آسمان می رود دلم می خواهد تنها باشم.

من هستم ، همین هم برای داشتن تکه ای خودخواهی  و بازنده نبودن کافیست