شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

1..2...3...تیک


خوابهای طلاییت به کدامین سمت غروب کوچ کرده اند که اینچنین آزاد و رها به دیدار آخرین نیلوفر مردابها شتافته ای؟

پس چرا رنگ نگاهت همرنگ گلهای سفید و قرمزی که در دست گرفته ای نیست؟

چه تصویر ناهمگونی از طبیعت شده ای

مثل اینکه از اول وصله ای ناجور با تن دنیا آفریده شدی


به من نگاه کن

ببین که چه بی ادعا برای دردهایت آه کشیده ام

پس

لباس گرمتری بپوش

بهار در راه است

نکند سیلی زمستانها رد تلخی از فصلها روی دستهای سرما زده و پاهای بی جانت یادگاری بکند


سنگفرش سرد خیابان جای خوبی برای خواب نیست

حتی اگر آسمان روکش برفی رویاهایت باشد

بهار


قدمهای بهار آروم آروم تو کوچه های شهر می پیچه و باد مثل دوره گرد آشنایی خبر از فصلی جدید و تو شهر فریاد می زنه

امسال هم گذشت..

با همه خوبی ها بدیهاش

با همه غصه ها و خنده هاش

با همه دلگیریها و سرخوشیهاش

با همه با هم بودنا و بی هم شدناش

بازم داره بهار میاد

نمی دونم این سال چی برای گفتن داره

اینبار قراره دست فصلها چه قصه هایی تو تقویم سرنوشتمون بنویسه


پارسال تو همین روزا یه عالمه دعا دنباله راه سرنوشت هم کردیم

چن تاش برآورده شد؟

اصلا چطوری گذشت؟


اما سال دیگه

یه روز تقریبا سرد

دوباره یه روز شبیه امروز

کدوممون هستیم

کدوممون از زیر یه خوار خاک دعا بدرقه راه هم می کنیم؟

چه آرزوهایی برآورده شدن؟

چن تا چشم اشکی و بغض آلودهه؟


خدا می دونه

مهم نیست چون بازم دعا می کنم

 دست فصلها بهترین قصه ها رو براتون بنویسه

باد هم قشنگ ترین ترانه هاشو تو گوش تک تکتون زمزمه کنه

امیدوارم خدا تو این روزا برای شنیدن این دعاها بیدار بیدار باشه

آمین..