شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

کویر


خیلی وقته که دلم هوای سفر کرده برخلاف دفعات پیش که همیشه گفتم "مهم نیست کجا برم بلکه این نفس سفر کردنه که روحیه آدمو عوض می کنه" اینبار بدجوری دلم هوای کویر و داره. فکر کنم خاصیته زندگی اینه که همیشه حسرت چیزی رو که نداریم تو دلمونه مثلا شاید اگه من همین حالا تو یه شهر کویری زندگی می کردم دلم هوای دریا رو داشت.خلاصه اینکه به نظر می رسه اینم از خاصیت موجود دوپایی به نام انسانه دیگه.

البته تعطیلات عید بدترین فرصت برای سفر رفتنه چون همه جا از شمال و جنوب گرفته تا شرق و غرب شلوغه بعضی از سفرها شلوغی و دورهم بودنا لذتشو بیشتر می کنه ولی بعضیاش مثل همین پناه بردن به کویر یه جور تنهایی خاص و می طلبه مثلا شبا دقیقا وسط کویر یه چادر علم کنی با یه آتیش کوچولو  با چشمهای غیر مسلح هزارتا ستاره رو رصد کنی روزها هم در حالی که شعر "به کجا چنین شتابان " و تو ذهنت زمزمه می کنی مشت مشت از خاک داغ و بریزی روی زانوهات. وقتی هم آفتاب تند و تیز می تابه به صورتت از هیچ کرم ضد آفتاب و موافق آفتاب و مراعات کننده و و... استفاده نکنی تا لااقل مدتی کشیدگی پوستتو وقت خندیدن و حرف زدن و خارشش توی خواب یادگاری نگه داری

شایدم تو یکی از همون روزا مثل "پائولو کوئیلو" فرشته نگهبانت و دیدی شایدم یهو وسط یه مشت خاک و خل چشمت به یه پسر بچه با موهای طلایی افتاد  که مایلها دور از یه آبادی  ازت خواست تصویر یه گوسفند و براش بکشی

یه مسافر از سیاره ب612

شاید منم  شازده کوچولوم و دیدم

خداروچه دیدید؟

اندر احوالات ما

سلام

خوبید؟

از احوال من اگه می پرسید بدک نیستم

نمی دونم خاصیت روزهای آخر زمستونه یا تقصیر حال نزار ما. بازم چند مدتیه که سر کار نمیرم همه انرژیمو گذاشتم برای شرکت تازه تاسیسم با امتحان نفس گیری که داشت اصلا نمی دونم کار درستی انجام دادم یا نه. گاهی اوقات تصور یه کار بی دردسر که از صبح بری برا یکی دیگه تلاش کنی و آخر ماه چندر غاز به عنوان حقوق بذارن کف دستت به نظرم منطقی میاد گاهی اوقات هم با خودم میگم من آدم راکد و تکرار پذیری نیستم همین فکر هم برای انتخاب یه جایی برای اجاره شرکت و تجهییزش ترغیبم می کنه

از خونه تکونی عید هم که نگید چون مدیونید اگه فکر کنید تاحالا دست به سیاه و سفید زده باشم خانومی هم که معمولا ماهی یکی دوبار میومد کمکم حالا مریض شده و نمی تونه کار کنه من موندم و خونه و گردگیری و عادل که به شدت کار داره!!!(البته خودش اینو میگه)

3-4 روزی هم هست که دائما تب دارم و بی حوصله ام، این هم از عنایات دولت خدمتگزار که داروهای بیماریهای خاص و در عرض یک ماه نه تنها عوض کرده بلکه قیمتشو سه برابر فرموده حالا ما موندیم منتظر تا ببینیم کی بدنمون به این یکی دارو عادت می کنه

حالا تو این هاگیر و اگیر یه چیزی به اسم درس خوندن هم به کارهای نکرده روزمره ام اضافه کردم، آخه یکی نیست بگه دختر خوب با اون مدرکی که گرفتی چه گلی به سر خودت و دیگران زدی که بازم..

یه لیست از همه کارهایی که باید انجام بدم درست کردم و با یه گوسفند که به ماتحتش یه آهن ربا چسبوندن، زدم به در یخچال

هر روز نگاشون می کنم و میگم

"حالا کووووووووو تا عید ،فردا هم روز خداست"