خوابهای طلاییت به کدامین سمت غروب کوچ کرده اند که اینچنین آزاد و رها به دیدار آخرین نیلوفر مردابها شتافته ای؟
پس چرا رنگ نگاهت همرنگ گلهای سفید و قرمزی که در دست گرفته ای نیست؟
چه تصویر ناهمگونی از طبیعت شده ای
مثل اینکه از اول وصله ای ناجور با تن دنیا آفریده شدی
به من نگاه کن
ببین که چه بی ادعا برای دردهایت آه کشیده ام
پس
لباس گرمتری بپوش
بهار در راه است
نکند سیلی زمستانها رد تلخی از فصلها روی دستهای سرما زده و پاهای بی جانت یادگاری بکند
سنگفرش سرد خیابان جای خوبی برای خواب نیست
حتی اگر آسمان روکش برفی رویاهایت باشد
سلام
ببخشید الان اینکه تو بی ادعا برای دردهای اون آه کشیده ای چه ربطی به این داره که اون بره لباس گرمتری بپوشه؟! الان آه تو لباس شد برای اون مثلآ؟!
بی احساس منطورم این بود که نگرانتم
اووووووووووووووووول!
اول شدی کادوی منو بده
گل هایی
که چه مظلومانه
گل می فروشند...
سلام میثای عزیز
*سنگفرش سرد خیابان جای خوبی
برای خواب نیست .......حتی اگر
آسمان روکش برفی رویاهایت
باشد*خیلی تعبیر زیبایی بود..
................................
یاحق...
چه تعبیرهای قشنگی تو این چند خط نوشتی
مرسی میثا جان...
..متن قشنگی بود...تلخ اما شیرین...
..رویاهات طلایی عزیز..
متن قشنگی بود..
خب قشنگ بود مثل همیشه...ولی دل سوزش گرمی هم داشت.
بسیار زیبا بوود!!!!
مخصوصا دو خط آخر!
تاسف دیدن بچه های خیابانی همیشه وجود داره....