شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

خود خود خودم

 

 

به گمانم من بخشیده شدم 

وقتی هیاهوی نگاهی را که نمی دیدم با یک سلام فرو نشاندی 

وقتی رد فریاد خشمت که بر گونه هایم سیلاب شده بود  کم رنگ شد  

فهمیدم که بخشوده شدم 

 

وقتی برای باران شدنم انگشتانت چتر پلکهایم شد 

وقتی که شب،

 بی دلهره از جنگ کابوسها،بالشم را نوازش کردم 

به این باور رسیدم. 

 

عجیب است 

بخشوده شدنم، بخشیدنت را می گویم 

 

پس چرا در پستوهای ذهنم 

و خرابه های دیواری که از حماقتم بر جای است 

هنوز خودم، خود خودم را نبخشیده ام؟ 

نقطه، سر سطر.

 

این نوشته رو یکی از دوستای عزیزم برام فرستاده من هم خیلی دوسش داشتم برای همین هم با اجازه اش خواستم شما دوستای گلم هم بخونیدش. 

 

نقطه می گذاری انتهای خط . . .


و من باز می رسم سر سطر !

...
تو دوباره با نقطه ای تمامم می کنی . . .


و من سمج تر از هزار سطر به پایان رسیده . . .


شروع می کنم.....


این است روزگار من......