شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

صدای مرموز

صدای یه فریاد میاد

نمی دونم حتی چی میگه

آخه صداش خیلی بلنده فقط صدای فریادیه که زیاد عصبانیه

کاش وحشت زده بود لااقل می شد با یه لیوان آب قتد حالشو بهتر کرد

ولی یه نفر و که اینقدر ماهرانه جیغ میکشه چطور میشه آروم کرد؟

ولی اونی که فریاد می زنه از صداش معلومه حسابی تخسه

احتمالا هم کتک  زیاد خورده هم دلش پره

اوه.. شایدم تو چاله ای چاهی افتاده باشه از درد فریاد می زنه

دستمو که رو گوشام می ذارم

از این اتاق به اون اتاق هم میرم افاقه نمی کنه

داره دیوووووونم می کنه

هرچی که هست این صدای درون منه که داره جیغ می زنه و

نمی خواد کوتاه هم بیاد

ریشه هایم سخت در زمین گرفتار است


هنوز برای رفتنم فکری نکرده ام،

سالهاست که دیگر "ماندن" و "رفتنی" مرا به اندیشیدین وا نمی دارد.

اصلا اندیشه ای نیست تا برای به چالش کشیدن

این بازیهای اغوا گرانه، بی تابم کند.

 

اندیشه هایم میان سفر فصلها،

 میان رطوبت تابستانی زادگاهم ،

به شاخه "سروهای خمره آبی"با بی تفاوتی نامفهومی تاب می خورند.

و من  هر روز چون استادی سختگیر،

 درس تحمل و بردباری را به خودم مشق می دهم.

 

صرف فعل "عادت کردن" در این مدرسه ،

 جرمی نابخشودنی است.

 

بی آنکه بدانم تا کجای این خاک مرطوب "بودن "

ریشه دوانیده ام، تلاش می کنم دویدنم را به یادآورم.

 

"داروگ" ها پشت سرم نفیر تمسخر می کشند

بی آنکه بدانند چگونه از ریشه های  غرق شده در این نمناکی،

 سردم است، 

یا از غبار کدامین بی حوصلگی زمین، برای آفرینشم،

 مسلولم.