شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

خدا نامه


خیلی وقته صبا وقتی چشامو وا می کنم از خودم می پرسم

"بازم؟"

این سوال یعنی بازم یه روز دیگه؟

یادمه چن روز پیش وقتی خسته و کوفته از سر کار برگشته بودم

همون وقتی که روی راحتی هال لم دادم سرم و گرفتم رو به سقف و گفتم:

"منو می بینی؟

حواست هست؟ خیلی وقته بین این آدمایی که تو خلقشون کردی گم شدم

دیگه چی کار کنم؟

یعنی هنوز تجربه نیازموده دیگه ای باقی مونده که براش معطلم کردی؟ تو این کالبد هم نشد خدا جون .

شاید من شاگرد بی استعدادیم بذار برگردم

شاید اینبار تو جسم یه آدم دیگه ،یه حشره، اصلا شاید تو کالبد یه گیاه به همونی که تو می خواهی رسیدم، خدا جون اگه بگم غلط کردم دعوتتو پذیرفتم، قبوله؟"

عبور یک واژه

یه کاغذ سفید با یه خودکار بیک آبی،

شاید راه نجات بود

روزای دلتنگی  برای خودش بدجوری رو دلش سنگینی می کرد

اما تصویر هیچ خاطره ای روی چشاش نبود تا بهونه دلتنگیها بشه

گاهی سرش رو به سمت پنجره می گردوند

ولی فقط بولدوزر ی که در حال  فرو ریختن ساختمان همسایه روبرو بود زینت بخش نگاه تشنه اش می شد

گاهی هم صدای بوق ممتد ماشینی از چند خیابان دورتر  برای اعتراض به عابر بی ملاحظه ،حسرت شنیدن صدایی تازه رو روی سینه اش میذاشت


باز هم صدای بودنهای بی معنی

...

هوا  گرم بود و  اون برای عبور یه واژه سبک، بی صبرانه منتظر.

دستهای سنگین ساعت به کندی پیش می رفت

و اون تو یکی دیگه از روزهای عمر چند میلیون سالگی زمین،

هوای بودن و به ریه های تشنه ش  فرو می داد


خودکار بیک همچنان بی قرار، در انتظار بود،

......

ساعت 4 عصر و  نشون می داد

 صدای خسته و یکنواخت  بولدوزر قطع شد

.....

بی اختیار نگاه سرگردانش

دوباره به سمت پنجره باز ،کوچ کرد

نسیمی با موج همه موسیقی های آروم تاریخ

روی گونه های تب دارش نشست


خودکار آبی به نرمی بر تن نحیف کاغذ قدم برداشت

« به کجا چنین شتابان ؟

گون از نسیم پرسید

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم.....»