شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

سفر

 

 سفر، جادویی ترین درمان روح، همیشه با هیجانات مخصوص به خودش همراه بوده 

جاده، آسمون، اصلا گذر کردن یا حال و هوای رسیدن 

حسی فراتر از روزمرگیهاست 

بیشتر آموختنه، 

تکراری ترین سفرها هم مثل هیجان اولین روز مدرسه است 

کلاسی که نمی دونی معلمش چه شکلیه 

مهربونه یا بداخلاق. 

هم کلاسیات می تونن هم کلاسهای سال گذشته باشن  

ممکنه قرار باشه یک ســــــــــــــــــــــــــــال دیگه رو با چندتا همکلاسی جدید یا نبودن چند تا از  دوستای قدیمی طی کنی 

هرچی که هست،  

مثل نگاه کردن به تصویر مبهم خودت که توی آب افتاده باشه  

حس قشنگیه.  

 

پی نوشت: 

دوستای گلم یه چند روزی نیستم 

 

خود خود خودم

 

 

به گمانم من بخشیده شدم 

وقتی هیاهوی نگاهی را که نمی دیدم با یک سلام فرو نشاندی 

وقتی رد فریاد خشمت که بر گونه هایم سیلاب شده بود  کم رنگ شد  

فهمیدم که بخشوده شدم 

 

وقتی برای باران شدنم انگشتانت چتر پلکهایم شد 

وقتی که شب،

 بی دلهره از جنگ کابوسها،بالشم را نوازش کردم 

به این باور رسیدم. 

 

عجیب است 

بخشوده شدنم، بخشیدنت را می گویم 

 

پس چرا در پستوهای ذهنم 

و خرابه های دیواری که از حماقتم بر جای است 

هنوز خودم، خود خودم را نبخشیده ام؟