تقدیم به مرحوم استاد ناصر احمدزاده(فرساد) به پاس آِنچه که از او آموختم
.............. روز رفتنت را خوب یادم هست، و من اشک ریختم برای نبودنت ، به یاد زمزمه های آرام بی صدائیت، برای فراموشیت در تاریکی سردابه های زمان، بر خاکت فریادت زدم تا که تلالو سیاه رنگ واقعیت را به خواب پریشان تیرگیها تعبیر کنم اما سکوت بود و سکوت بود و سکوت.... ......... امروز هم می گریم برای حسرت لحظه های کلامم در حضور سکوت تو، و برای کلام بی تردیدت در نجواهای صبحدمان تشویش من، اما این بار در این رویا، سکوتی از من تا من جاریست.