می خوام از این به بعد از چند نفری صحبت کنم که همیشه به چشم یه استاد بهشون نگاه می کنم
و این بار...
بارها و بارها گفتم
حتی به خودش
یه بار هم اینجا میگم،
یکی از آدمایی که همیشه دلم می خواد مثل اون بنویسم محسن محمد پور نویسنده وبلاگ "پرسه " است
محسن کم می نویسه ولی وقتی می نویسه می تونه کن فیکون کنه
می تونه چنان سحابی ها رو از دل آسمون روی زمین بیاره که تو بتونی به راحتی با دستات لمسشون کنی
یا چنان هنرمندانه تو وبلاگ خرمالوها خواستن ها و نداشتن های بعضی از آدمارو با طنز تلخی به روت بیاره که درعین حالی که لبخند می زنی توی دلت زار زار بزنی زیر گریه
یا مثل این پستش:
"از میانه های راه اگر بازنگشته باشی
تا پاییز بیاید ، خواهی رسید
تا آن زمان قذافی ،مرده یا زنده
پیدا خواهد شد!
اما کشتگان آزادی
برنمی خیزند ازگورهایشان
در طرابلس یا تهران !"
فقط اشک تو چشمات حلقه بزنه و هییییچ حرفی برای گفتن نداشته باشی
محسن فوق العاده و زیبا می نویسه ولی حیف که خیلی کم ..حیف..
سلام.حال شما؟
غزال هستم.دوباره وبلاگمو راه انداختم می خواستم ببینم اگه وقت داشته باشی یه سر کوچولو به وبلاگ منم بزنی ممنون می شم.منتظرم
سلاااام آبجی جان
بعلهههه
مطلع هستیم از قلم زیباش..
چه تصمیم خوبی گرفتی که میخوای قلم های برتر رو معرفی کنی...
محسن از یگانه های روزگاره عینهو خودت ...
بله..کم مینویسه..خیلی کم....و این واقعا حیفه..خیلی حیف....
موافقم باهات میثا
منم نوشته هاش رو واقعا دوست دارم و امیدوارم بیشتر از این بنویسه
قلم محسن محشره و باید از این استعدادش بیشتر استفاده کنه...
خرمالو هم که محشر و دیوانه کننده اس... به نظر ِ من یدونه اس.. اصلا نمیشه با هیچ وبلاگی مقایسه اش کرد... زمینی نیست، جنسش یه چیز دیگه اس.
کاش محسن بیشتر خودش و قلمش رو دریابد
آره میثا محسن خیلی تکه
زیادی خاصه ...
محسن هم خودش و هم زنش و هم نوشته هاش بی نظیرن.
اینم یکی از پست های محسن که من بدجوری دوست دارم اینو که میگه:
تا نباشی فوکوشیما می شوم
کسی در من
نفس نمی کشد.
سلام دوست...
فارغ از این که محسن زیبا می نویسد دیگرگونه نوشتن اش را می ستای ام. در نوشتن نگاه اش از زاویه ای دیگر است که گویی هیچ کس از ان روزن نمی نگرد دنیا را...
برای کم نوشتن اش البته متاسف نیست ام. همین کم ها به زیاد ما می ارزد...
محسن هم به جمع ما خواهد پیوست در دانه های ریز حرف از این به بعد ناگفته های بی نظیری از او را خواهیم خواند
این کارش رو من خیلی دوست دارم
از وختی رفتی دیگه رو تخت نمی خوابم
اونطوری تنهاتر به نظر میام!
ضمنن با کامنت اون یکی محسن مخالفم
چون من اگه یه هوو مثه فرفری داشتم کارم باهاش به گیس کشی نمی رسید
ایششششششششششششششششش
آن مرد درد دارد...
هرکسی از ظن خود شد یار من
در درون من نجست اسرار من
از قلمش خیلی میتونیم بگیم از خودش اما..خودشم نمی تونه بگه.
بی تعارف حرف می زنم میثا یه بار در مورد محسن محمدپور تو یکی از پستهای محسن باقرلو یه چیزی نوشتم.اما اینجا بی رودربایستی می گم خودشم خواست ناراحت بشه ..خوب میشه.اگه دیگه ازم بخوان ازش چیزی بگم جز سکوت هیچی ندارم فقط دوست داشتم زورم می رسید جفت پاهاشو روی زمین سفت نگه می داشتم می گفتم هی مرد تو این زمین لعنتی باید ریشه دووند...ریشه های محکم..یه چکم تو گوشش می زدم...
از همون چک ها که رفیقها می زنن تو گوش هم..از همونا که خودم خیلی خوردم!!
اونجا که با آبی نوشتی خیلی قشنگه.واقعا دوستش دارم.
منم با فرناز موافقم
باید چک بزنیم تو گوشش
موهاشم بکشیم
بعد ماچش کنیم
محسن بی نظیر ه و محشر می نویسه...حیف که خودش قدر خودشو نمیدونه..اون یه نویسنده ی فوقالعاده اس.
شعر زیبایی بود.
اوه اوه ....
چه خبره اینجا
چه تحویل بازارایه
محسن خودش کجاست.....
محسن ها عشق داداش