شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

استعفای آقای مدیر

برای افطار دانشگاه  دعوت بودیم با اینکه کلی کار برای سفر روی سرم ریخته بود شروع کردیم تا یواش یواش خودمون و برای رفتن به یه مهمونی افطاری رسمی آماده کنیم 

من طبق معمول هر جایی که مقصدش یه محیط اداری خصوصا خصوصا اداره خودمون باشه سعی می کنم ساده ترین (به معنای بلندترین مانتویی که دارم) و بپوشم 

 شروع به اطو کردن مقنعه کذایی کردم 

عادل داشت تند و تند حاضر میشد که به جلسه اش ببخشید مراسم افطاردهی دانشگاه برسه و من کما فی السابق با طمانینه ای در حال اطو کردن بودم که یهو با خونسری گفت می خواهی مقنعه سرت کنی؟ 

گفتم خوب آره منم جزو همون دانشکاهم فکر نکنم درست باشه که با یه پوشش ضد ا.س.ل.ا.م.ی بیام 

عادل گفت: هر جور خودت راحتی  

چشمهایم و که از حدقه دراومده بود به اطو دوختم که نزدیک بود مقنعه نازنینم و بسوزونه 

گفتم یعنی اشکالی نداره که هر مانتویی بپوشم یا اصلا شال سرم کنم؟ 

بازم با خونسردی که گاهی اوقات لج آدم و در میاره گفت:نه هرچی که راحتی بپوش 

مقنعه رو سرم کردم با یه مانتوی مشکی شلوار وکفش پاشنه بلند و یه جوزاب پاریزین پام کردم در لحظه پوشیدن هر کدومشون با خودم می گفتم الان میگه:میثا آخه به نظر خودت این لباس برای جمع اداری که خودت هم یه زمانی اونجا بودی مناسبه؟ نکنه تو اداره خودت هم آرایش داری؟

ولی در حالی که نمی دونستم امروز آفتاب از غرب طلوع کرده بود ، یا از من به کلی ناامید شده اولش بادیدن ظاهر و آماده من به شدت به خنده افتاد در کمال تعجب چیزی نگفت  

وقتی به مهمانی افطار رسیدیم 

به محض ورود چشمم دنبال همسر و همکارهای خانم و آقای سابقم گشت  

تغییرات خیلی فاحشی که وجود داشت باعث شد تا چند دقیقه به اون چهره های آشنا با اونهمه تغییر نگاه کنم. آقایون کت و شلوار پوشیده و آراسته تر و خانومها با پوشیدن جدیدترین مانتو و شال و روسری در حال گفتگو بودند  

بعد از صرف غذا شروع به خوش و بش با همکارای قدیمیم کردم . از بین جمعیت چند خانم و آفا حضور داشتند که با توجه به اینکه نمیشناختمشون واضح بود از پرسنل جدید هستند 

همه خانومها با آرایش غلیظ شالهایی که وسط سرشون ایستاده بود و موهای الوانشون و که با گیره موهای جینگیل بینگیل خوشون و آراسته بودند و با آقای مهندس عادل با وسواس هرچه تمامتر خوش وبش می فرمودن

یاد یکی از حرفای عادل که چند ماه پیش می گفت افتادم که

"رییس دانشگاه عوض شده و رییس جدید کلا سختگیریها و ایرادای بنی اسراییلی مدیر سابق و نداره"  

برای همین زمان خارج شدن از رستوران پرسیدم:" 

" شرایطی که با تغییر مدیر ایجاد شده بود چه طور پیش میره؟ بهتر شده یا بدتر؟   

اون هم توی جوابم گفت: 

"نه بابا بهتر کجا بود؟ بدتر شده"   

گفتم تا تنور داغه نون و بچسبونم پس ادامه دادم

"عادل جون با توجه به شرایط سخت و طاقت فرسای کار بهتر نیست استعفا بدی؟ 

نظرات 15 + ارسال نظر
بهنام سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااام

تو خجالت نمیکشی میثا؟!
اتو رو اینجوری مینویسن؟!
وقتی دانشگاهی های ما اینجوری غلط املایی دارن چه توقعی میشه از بقیه داشت هاااااااا؟!

میگم حالا چون آبجیه مایی و خاطرت خیلی برام عزیزه از این غلط املاییت میگذرم و دیگه به رخ ات نمیکشم! فقط یه شرط داره!!! :
بین این خانوم هایی که میگی خیلی آرایش کرده بودن و خوشگل شده بودن خانوم مجردی هم یافت میشد؟!اگه آره اسم و مشخصات دقیقش رو برام بفرست! با تشکر!!!
خب چیههههه؟! خواهر برادری واسه چیه پس؟!

یه کار دیگه هم میشه کرداااااا!
تو عادل خان رو مجبور به استعفا کن من میرم جاش خودم تحقیق میکنم که زحمتش نیفته گردن تو!!!

بهنام سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول

مازیار سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ق.ظ

عاششششششق عادلم دقیقا الان میتونم قیافه عادل رو اون لحظه تجسم کنم.یه بارم خواستی ادا در بیاری خدا زد تو دهنت.راستی میثا تو مگه مانتو بلندم داری؟؟؟؟؟؟؟؟هاهاها

مازیار سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ق.ظ

درضمن اقا بهنام اتو مثل تهران و اتاق به هردوشکل درسته

هاله سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.assman.blogsky.com

ای ن قسمت نون چسبوندن خیلی خوووب اومدید :))

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://toranjbanoo.com

با شما کاملا موافقیم میثا جان! تنور داغ است و فرصت مناسب.....

کیامهر چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ

سفر به خیر شازده کوچولو

کیانا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

دمت گرم میثا خیلی باحالــــــــــــــــــــــــــــی
خوشم میاد سیاست داریاااا

سفر به سلامت خانومی

دلارام چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

من کلا توی مسائل خصوصیتون دخالت نمیکنم

وانیا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ

میثا جون چرا زهرش کردی بچچه رو؟
اگه تو اون محیط رشد نکنه کجا رشد کنه؟هان؟

مامانگار چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ

...سلام میثاجان..
...منکه سر از حرفای شما زوج نازنین در نیاوردم...
....سفرت بخیروخوشی...
...کجا بسلامتی!!!؟؟

شهاب آسمانی پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://empyrean.blogfa.com

فکر میکردم نسل اینجور رئیس ها منقرض شده ...!
جالب بود ...
سفر خوش بگذره ...

آرزو بانو دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ http://anahita718.persianblog.ir/

کلا ها آدم جای رسمی می خواد بره گیج می شه باید چکار کنه و چی بپوشه!!! ولی فکر می کنی این رئیس خان چقدر دیگه دووم میاره؟؟

ناهید خانومی چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

زمان دانشجویی ما کجا و الان کجا!!!!!! هی روزگار .

کورش تمدن چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
اول در جواب بهنام بگم بچه به اصل مطلب توجه کن
یعنی اگه اتو رو اینجوری بنویسه لباس رو صاف نمیکنه؟
منم زیاد از این افطاریا و مراسم مشابه رفتم٬خیلیا رو اصلا نمیشه تشخیص داد.بعضی وقتا با پایان مراسم هم نفهمیدم که اون خودش بود یا نه
واااااااااااای افطار.چقدر مونده تا افطار؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد