شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شاید روزی وزن بودنم را احساس کنم..



بعد از مرگم

 خاکسترم را  پای شمعدانی ها

پخش کنید،

به پاس  روزهایی که

 گلبرگهایشان، رنگ سرخابی ناخن کودکی ام بوده اند

پای آن نرده باغ،

 به پاس آن لحظه های لبخند که به دفتر خاطراتش سنجاق کرده است،

روی کوههای دماوند

به پاس روزهایی که برای آرامشم از برف فرش شدند،

روی ساعتی که

دقیقه های بودنم را

به نرمی گامهای برهنه ای بر آب ،ورق می زد

 خاکسترم را بر تن باد بادک ها بر باد دهید

باشد که مرگ

پایان تمام دلبستگیها باشد

بابک اسحاقی میهمان وبلاگ شازده کوچولو


در تاریخ دوشنبه ۱۲دی ماه سال ۱۳۹۰ داستانی با نام فقط یک شماره را اشتباهی گرفته بود در وبلاگم آپ شد که فکر می کنم همه شماهایی که خوندینش دوستش داشتید

این داستان نوشته بابک اسحاقی عزیز نویسنده وبلاگ جوگیریات بود

این داستان به همراه 3 داستان دیگه که در وبلاگهای دیگه آپ شد بر اساس طرحی بود به نام فاخته  که توسط نویسنده طرح ریزی شد و وبلاگ شازده کوچولو افتخار میزبانی یکی از این داستانها رو به عهده داشت

بابک یکی بهترین دوستان دنیای مجازی و واقعی برای منه که همیشه مثل یه برادر بزرگتر زحمات زیادی رو براش داشته ام

امیدوارم بابک عزیز در کنار مهربان گلش همیشه شاد و موفق باشند

شرح کامل این ایده رو می تونید اینجا بخونید