شاید آسمان دور باشد شاید تکه ابری که کنج یاقوتی وسعت را بهانه می گیرد
دلگیر باشد از گریه های باردار شاید هنوز هم خدایی از
اسطوره ها و کتابهای خطی چند هزار ساله گوشهایش برای شنیدن و چشمهایش برای سجده
باز مانده باشد نیازی به قربانی به در گاه
خدایان نیست، هفت راه ، هفت سلام و هفت سجده بر خورشید برای نگاه آسمان کافیست
گامی به سوی پهنای طراوت کافیست، دستهای دورترین خدا شانه
هایت را به باز ترین روشنا سوق خواهد داد و آن وقت تو دیگر چشمهایت را بر هجوم
نوری که بر تاریکی خواهد تابید نخواهی بست لمس خدایی که در تو نفس می
کشد نیازی به پلکان طریقت و انزوای شهامت ندارد جرعه ای سخاوت و نفسی تا
منیت برای داشتن آسمان، برای تازگی نفسهای خدا بودنت کافیست
به خود آ... به خدا قسم که خود، خدایی...
خیلی قشنگ بود.
مـــمنون میثا
جــــانم...
یاحق...
درود
شاعرانه و متین مثل همیشه
شادی ات روز افزون دوست قدیمی
سلام
سال نوتون مبارک سرکار خانومه چیز
مـــیثا جانم..

کجاااااااایی
پس......
یاحق...
چقدر زیبا بود و آرامبخش.
هووووووم ....عالی بود.
سلام
خیلی وقته ننوشتیا احیانا نمیخواهی یکی از اون نوشه های زیبا مهمونمون کنی؟