خالیم از سطرهای عاشقانه و چه گرم دلم هوایی برای بو کشیدن می خواهد
تنفسی عمیق از "تجربه های عقیمم" بر روایتهای اکنون و امروز.
"موز" چه بی رحمانه بر تن الهاماتم خط می کشد
و "هرا" باز هم خواب آسمانم را دزدیده است
دچار یعنی عاشق ،
"اروس" در کدامین دخمه تاریخ به خواب رفته است؟
پس چرا دلم برای ماهی هایی که دچار اقیانوسند نمی سوزد؟
رها شدن از همه آه ها کار من نیست بینایی ژرفی می خواهد
"منیروا" مرده
و من امروز برای تماشای خودم هم کور مانده ام
خدایان امروز هم دیگر خدایی نمی دانند
پی نوشت1:
1_ "موز" الهه الهام بخش شعر و هنر
2_"هرا" ملکه آسمان
3_"اروس" الهه عشق و زیبایی
4-"منیروا" الهه علم و خرد
پی نوشت2:
اصطلاح "تجربه عقیم" و برای اولین باراز محسن محمدپور عزیز نویسنده وبلاگ پرسه شنیدم که کلی هم راجع بهش صحبت کردیم و توی اون صحبت کلی چیز ازشون یاد گرفتم
ممنون میثا بانو بخاطر
اطلاعاتیکه دراختیار
گذااشتید..جالب
بودن.....پایدار
بااااشید بانو
یاحق...
راستی اگه یروز بچت پسر بود همون بلایی رو که سر پیشو در میارم بااونم درمیارماااااا سعی کن دخمل باشه هاهاها
این همه خدا داریم اونوقت هممون بی خدا زندگی میکنیم
سلام میثا جان ...
قشنگ بود ... خیلی خوب نوشتی ...
راستی ...
با "یادداشت زندانبان" به روزم ... به احتمال زیاد این پست متفاوت در فضای بلاگستان برای شما و تمام بچه های بلاگستان جالب خواهد بود ...
پستت رو دوست داشتم دختر ِ دریایی..
تو درونت همه این الهه رو داری ... میشه به راحتی این رو حس کرد... اینون نمیگم که یه چیزی گفته باشما...
واقعن میشه حس اش کرد ...
فقط باید تو مسیرش بیشتر گام برداری...اونطوری لبریز میشه وجودت... بعد اطرافیانت از تو تاثیر میگیرن و اونا هم حالشون بهتر میشه...
خدا های امروز انقد درگیر امروزند که وقت خدایی ندارن ..
الهه ها ...
چه واژه های غریبین ....
اروس همیشه کنارت باشد کاش...
اصطلاح تجربه عقیم رو من هم قبلا شنیده بودم
در مورد همن کرمی که باید پیله شو پاره کنه و بیاد بیرون.. باید تلاش کنه... و اگر کمکش کنی که راحت تر بتونه از پیله بیاد بیرون هیچ وقت نمی تونه پروانه بشه .. یعنی پروانه می شه ولی پرواز نمی تونه بکنه
تو کمکش نمی کنی... تو فلج اش می کنی اگه کمکش کنی
(خصوصی)
سلام میثاجان
الان از لینک پست مهربان اومدم ایمجا و فهمیدم چه خبطی کرده بودم.من همچین که از شمال برگشتیم اسمت رو توی گوگل سرچ کردم ورفتم به آدرست توی بلاگفا.به خیال خودم که اون جا مینویسی،تو کامنتدونیه پستی که راجع به اسمت نوشته بودی برات کامنت گذاشتم واز محبت هات تشکری خشک وخالی کردم و...
ولی خب غافل ازین که میثا خانوم مهربون ما اونورا آفتابی نمیشه.بهرحال خوشحالم که متوجه اشتباهم شدم.وگرنه قطعن در نظر شما بی ادبی بزرگی از ما سرزده بود.به امید دیدار مجددوبه عادل خان هم سلام مارو برسون.باز هم ممنون از تمام زحمات بی دریغتون
سلام مجتبی جان
اول بذار بپرسم چرا اینقدر منو شرمنده محبتای خودتون می کنید؟ ما که کاری نکردیم ما از شما ممنونیم که مارو تو جمع خودتون پذیرفتید
ما بازم اینجا منتظرتون هستیم ولی قرار این بار کلبه جنگلیه هاااااا
۱- یاد نورد آموز افتادم
۲- رها شدن از آه ها بینایی نمی خواد . اتفاقا هرچی بینایی ت ژرفتر باشه رها شدن از آه ها سخت تر می شه
هر چه کورتر باشی کر تر باشی لال تر باشی آه هات کمتره