باور می کنید که طول مدت آشنایی آدما باهم ، توی رفاقت و معرفتشون اصلا اهمیتی نداره؟
نوع آشنایی هم همین طوره اینکه کجا یا چطور با هم آشنا شده باشند
چیزی که مهمه صمیمیت آدماست که گاهی اوقات نمی دونی اصلا باور نمی کنی که چطور توی یه مدت کوتاه پیش اومده، یه وقت به خودت میایی می بینی اون آدم ،اون دوست نزدیکترین آدم زندگیت شده، مثل یه خواهر یا برادر با هم غصه دار غمهای هم می شید و با دلخوشیای کوچیک و بزرگ هم قهقهه می زنید
فردا تولد یکی از همین دوستاست اسمش نازنینه، یه خانوم دکتر بی ادعا، یه فرشته که تو سخت ترین شرایط روحی و جسمیم منو تنها نذاشته
با نازنین فقط 2 ساله که آشنا شدم و لی همیشه مثل یه دوست واقعی، یه خواهر با من گریه کرده و خندیده.
نازنین گلم تولدت مبارک
سلام
من پیشو هستم
ایناهاش این شکلیم
نمیدونم سلام چه معنی داره ولی اینقدر این خانوم و آقایی که اینجان به هرکی می رسنن این کلمه رو به کار میبرن گفتم شاید بیمناصبت نباشه
همین الان اینقد در حال رفت و آمدن که حس دل پیچک پیدا کردم، یه کمی دنبال خانومه راه رفتم، اون مانتوشو پوشید، کیفش و برداشت فکر کنم بازم قراره جایی برن به نظر هم نمیرسه بخوان منو با خودشون ببرن منم یه گوشه نشصتمبچه ببر؟ این دیگه چیه؟ امیدوارم اسم یه غذای خوشمزه باشه یا یه کوصن نرم
اینجور وقتها منم چرت میزنم تا وقتی که توی حرفاشون اصم خودم و میشنوم باچشمای بسته، قسمت تیز گوشم و بالا میارم و تکون میدم تا بفهمن بیدارم،
اینجوری
گاهی هم وقت بیرون رفتن منو با خودشون میبرن معمولا میرن خونه ۲ تا آدم دیگه. اونجا یه سگ!!!هست تا وقتی ندیده بودمش فکر می کردم سگ یه جور خوردنیه که بهش می گن«حنا خانوم»
حنا خانوم این شکلیه
برگردیم سر حنا خانوم
من که هیچ از حرفاش نمیفهمم دائما در حال پریدن و سروصداست،
نمیدونم چرا نمیتونم به این حنا خانوم بفهموندم که به جای پریدن رو سر و کله این و اون میشه یه جا لم داد و خرخر کرد،
خداییش کار مفیدتری نیست؟
تازه آقایی که حنا خانوم تو خونشون زندگی می کنه گاهی اوقات به من لگد می زنه یا می گه بیشعوووور_به جای پیشو منم تو دلم بهش میگم خودتی
من از خدامه توی خونه بشینم و واسه خودم هر جا دلم خواست لم بدم، با گویهای توی گلدون بازی کنم
همه جا رواز اول بو بکشم آخه ماها موجودات کنجکاو ی هستیم گاهی پیش میاد چیزی رو برای صدمین بار بو کشیدیم
این خانوم و آقایی که تو خونشون زندگی میکنم گاهی اوقات منو بغل میکنن، میبوسنالان دیگه از خونه رفتن بیرون، این جعبه رو که ازش نور بیرون میاد و روشن گذاشت پایینن جعبه یه عالمه کلید هست که وقتی پنجه مو رو کلیدا میذارم یه شکلی روی صفحه نورانی کشیده میشه من الان یه عالمه شکل روی صفحهای که نور میده کشیدم.
راستی می گن امروز تولدمه
برام یه کیک خریدن یکی مثل خودم رو ش نشسته اونم مث من ساکت بود فکر کنم خوابش برده بود
میو میو نوشت:
جواب کامنتاتونم خود خودخودم می دم فقط باید صبر داشته باشید این خانوم و آقاهه از خونه برن بیرون تا بپرم روی صندلی و دستمو روی دکمه ها برذارم
میو میو نوشت تر:
این خطای خرپنگ غورقابه رو امیدوارم بتونید بخونید