وقتی اول صبح چشمام و باز کردم تو این فکر بودم که مناسبت امروز و فراموش نکنم و حتما باهاش تماس بگیرم
تمام صبح با تمام مشغله و خستگیهاش گذشت وقتی برای برگشتن به سمت خونه سوار ماشین می شدم گوشی موبایل و از توی کیفم درآوردم و شماره خونه شون و کلیک کردم ولی بعد با خودم گفتم بهتره برم خونه و سرفرصت باهاش تماس بگیرم
تمام مسیر به فکرهای مختلف گذشت از روزهای خیلی خیلی دور تا آخرین تماسمون تو روزها گذشته
بی اختیار با خودم گفتم
وای که من چقدر از تو دورم مامان
و تو چقدر صبورانه دلتنگ و نگران منی
من چه خودخواهانه به زندگیم،دوستانم،کارم،تفریحم، شادیها وغصه هام سرگرمم
و تو چقدر ماهرانه و خواستنی حواست به همه اینهاست
مامان
از روزی که ضحا رفت
از لحظه ای که محمد به دنبال زندگی و سرنوشتش رفت
من
چه قولها که برای تنها نبودن تو و بابا به خودم ندادم اما آخرش این طوری گذشت که آخر شبها وقتی چشمم به میس کالهات افتاد برای رفع تکلیف تماسی باهات گرفتم و وقتی
تو هربار مشتاق تر و نگران تر از حال من یا بی حوصلگی هات گفتی من بی اونکه تورو بفهمم خودخواهانه از خستگیهام و دردهام برات گفتم
تو بغض کردی و من نفهمیدم مامان
زمانی به خودم اومدم که دیدم تمام تماسهات دقیقا تو ساعتهاییه که باید آمپولم و تزریق می کردم و من هر بار احوالپرسیهات و به پای نگرانی های کودکانه مادرانه ات گذاشتم
مامان
من خیلی بی انصافم
خیلی از غصه ها و بغض هات دورم
ولی به جاش تو یه فرشته از جنس تمام مامانای دنیایی
یکی که هنوز هم تو غیرقابل تحمل ترین ثانیه های زندگیم منو بین بازوهای حمایتگرت قرار میدی مثل قدیما مثل همون روزهایی که برای مقابله با زندگیم نحیف تر از امروزم بودم و روی دستهای تو پا گرفتم و با عشقی که تو بهم دادی به زندگیم امیدوار شدم
تو هیچ وقت منو تنها نذاشتی
اما من..
مامان
تو متولد بلند ترین روز سال
متولد اولین روز از روهای گرم تابستونی
برای همین هم گرمای وجودت و نفسهای آرام بخشت و با بهشت هم عوض نمی کنم
به خونه که رسیدم گوشی و برداشتم و شماره خونشون و گرفتم
نمی دونم چرا این بار بی تابانه منتظر شنیدن صداش بودم
گوشی و برداشت و گفت: "سلام میثا جان تویی؟"
"سلام، آره مامان ،منم"
"مامان جان امروز بهتری؟ دیشب آمپولت و زدی؟ تب که نداری؟"
بی اختیار اشکم سرازیر شد
تمام توانمو جمع کرده بودم تا قشنگ ترین جمله دنیا رو بهش بگم ولی باز هم ناشیانه تنها صدای ضعیفی که از پس گریه هام به سختی به گوش خودم هم می رسید این بود که
"آره مامان خوبم فقط خواستم بگم تولدت مبارک،
راستی ،می دونی چقدر دوستت دارم؟"
۳:۲۶ دقیقه آپ می کنی؟
این کامنت ۵۰: ۳دقیقه من هم داشته باش
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشن..... همین طور تو عزیزم
وااااا چرا شماها همتون بیدارید اون وقت صبح؟
مرسی مهربان جان
امیدوارم روح مامان ناز تو هم قرین آرامش باشه گلم
خب
پستت برای روز تولد مادر نازنینته ولی من گریه ام گرفته
من هم مثل مهربان
برای مادر گرامی ات..برای فرشته ی مهربانت ب..هترین روز ها و بلند ترین بخت و اقبال ها را آرزو دارم و سلامتی را
و برای تو هم آرامش...میثای نا آرام این روزها..میثای نازنینم....
مرسی تیراژه جان
منم هربار با خوندن کامنتهای تو وقتی که احساس می کنم با این همه فاصله مکانی دوستی دارم که برای حرف زدن باهاش نیازی به هیچ توضیحی ندارم و گاهی حس می کنم بی اینکه منو ببینه هم می تونه حرفام و از تو سکوتم بخونه
از خوشحالی اشکم سرازیر میشه
خدا همه مامانای گل دنیا رو برای بچه هاشون حفظ کنه همین طور مامان تورو تیراژه جان
سلام دوست عزیز
من همین امروز به جمع شما بلاگ اسکای ها پیوستم
از وبلاگت خوشم اومد لینکت کردم
امیدوارم دوستای خوبی برای هم بشیم
موفق باشی عزیز
سلام صحرا جان
خوش اومدی
میدونم من الان هر حرفی بزنم این بغض خفه شده تو گلوت رو ممکن باز کنه اما میثا قدر این روزها و این لحظهها که کنارشون هستی رو بدون. یه روزی میاد که یه اتفاق ساده افتاده واست ( نه در حد تزریق و این آمپولها که خیلی درد داره میدونم :( ) اما یه اتفاقا ساده ساده و دلت میخواد فقط سرت رو بذاری رو پای مامانت و حرف نزنی و اون فقط موهات رو نوازش کنه و هیچی نپرسه و یهو بلند شی ببینی همه غصّههات تموم شده . .. اما دل میسوزه وقتی مثل من واسه یه همچین لحظهایی مامانت کنارت نیست و باید دلت رو خوش کنی به سالی یه بار ۲ - ۳ هفته کنار هم بودنتون و بس ...
خودم اشکم در اومد.
بارها کامنتت و خوندم قطره
هربار هم زودتر از قبل بغضم ترکید دختر
آرزو می کنم سایه مامان تو و همه دوستای گلم سالیان سال بر سرتون مستدام باشه
عزیزم دیدارت با مامانت نزدیکه..نزدیک پس غمگین نباش توروخدا
بوووووس
...میثا...میثا...
...تولد مامان مهربون و دوست داشتنیت رو یه عالم تبریک میگم عزیززززززم...
...دل مادر جایی آرومه که آرامش فرزندش اونجاست....
...فدای صفای دلت...
مامانگار جون چی بگم که همیشه کامنتهاتون مثل یه تسکین دهنده برای سخت ترین لحظاتم توی این خونه مجازی بوده
دوستتون دارم و بی نهایت سپاسگزارم
خیلی قشنگ بود...خیلی...تولدشون مبارک.امیدوارم خورشید زندگیشون مثل خورشید اول تیر ماه بلندتیرن روشنایی رو داشته باشه
مرسی گل ناز جان
ممنون از تبریکت عزیزم
معلومه که میدونه ... مگه میشه دختر ماهی مثل تو داشته باشن و ندونن چقدر لبریز از عشقی ...
تولد فرشته دوستداشتنیت مبارک باشه . امیدوارم همیشه فقط و فقط شادی بینتون موج بزنه .
مرسی دلی جون گلم
بی نهایت ممنونم
امیدوارم برای تو مامان گلت هم همین طور باشه عزیزم
مراقب خودت باش
سلام دوست من
مرسی که بهم سر زدی و نظر دادی
میثا جون من هم تولد مامان عزیز رو بهت تبریک میگم///
خدا حفظش کنه واستون و تولدشم مبارک... با مامی من تو یه روز متولد شدن و چقد ابراز عشق و محبت و بیان سپاسگذاری از تمامی زحماتشون و مهرشون واسمون گاهی سخت و غیر قابل بیان میشه....
پستتو که خوندم میثا اشکام همینجوری داره میاد...
تولدشون مبارک...خدا حفظشون کنه..
تولدشون مبارک
امیدوارم همیشه سلامت و شاداب باشن.
خدا این فرشته های نازنین و مهربون رو برامون حفظ کنه ...
ای جاااااااااااااان ایشالا سایش همیشه بالای سرت باشه میثا جان تولد مامانت مبارک نوشتت فوق العاده بوووووود بووووووووووس
وای که من چقدر از تو دورم مامان...
زیبا نوشتی.
3>
تولد مامان خوبتون مبارک باشه.خدا خیلی دوستتون داره که مامانی به این گلی دارین.سایه شون همیشه بالای سرتون باشه.
امیدوارم همیشه سلامت و پر انرژی باشید.