در تاریخ دوشنبه ۱۲دی ماه سال ۱۳۹۰ داستانی با نام فقط یک شماره را اشتباهی گرفته بود در وبلاگم آپ شد که فکر می کنم همه شماهایی که خوندینش دوستش داشتید
این داستان نوشته بابک اسحاقی عزیز نویسنده وبلاگ جوگیریات بود
این داستان به همراه 3 داستان دیگه که در وبلاگهای دیگه آپ شد بر اساس طرحی بود به نام فاخته که توسط نویسنده طرح ریزی شد و وبلاگ شازده کوچولو افتخار میزبانی یکی از این داستانها رو به عهده داشت
بابک یکی بهترین دوستان دنیای مجازی و واقعی برای منه که همیشه مثل یه برادر بزرگتر زحمات زیادی رو براش داشته ام
امیدوارم بابک عزیز در کنار مهربان گلش همیشه شاد و موفق باشند
شرح کامل این ایده رو می تونید اینجا بخونید
اووووووووووول...


...میثاجانم...چه راز داری تو دخترررر...
...کم بود مهربان لو بده...
...باهات موافقم...و آمین..
شما همیشه تو محبت و مهربونی اولید مامانگار جان
آره دیدید توروخدا ؟
این مهربان و کوروش تمدن نخود تو دهنشون خیس نمی خوره
سلام علیکم
من اومدم نظرم رو پس بگیرم
نظر من رو برداشتی داری باهاش پز میدی؟
زود باش نظر من رو پس بده
کارت به جایی رسیده که نظر پس میدی؟
عرضم حضورتون که من از این طرح بابک خان یا علی خان یا کیا خان یا هر خان دیگه ای خبر نداشتم.نمیدونم چرا فکر کردید من خبر داشتم
واسه تست کردن من میتونی یه رازی رو بگی تا ببینی به کسی میگم یا نه.امتحانش ضرری نداره باور کن به جون بابک راست میگم
کوروش خان
اینجا هیچ کامنتی تعویض یا پس گرفته نمی شود
خبر نداشتید؟ می خواهید یه سری به کامنت اون پست بزنید یا اینکه کپی پیستش کنم براتون؟
یادم یاشه همه رازهای زندگیمو اول به شما بگم
یه دنیا ممنون میثا
شرمندم کردی
منم افتخار می کنم که اینجا پست نوشتم
موفق باشی
میثاااااااااااااا خوب من اینهمه تعریف کردم از داستانت ، یعنی غیر مستقیم داشتم از بابک تعریف میکردم !؟
آخه چرا منو توی این موقعیت قرار میدین
مینی توروخدا دلارام جان
در واقع این داستان و من نوشته بودم دیدم بابک خوشش اومده گفتم به اسم خودش کنه. تو اشتباه نکردی قربونت برم اشتباه از بابک بود فقط به روش نیارید ممکنه ایثارگری من زیر سوال بره. بالاخره دوسته دیگه چی میشه گفت؟
سلام خواهم خوند