برای تو می نویسم ای شهزاده رنگین قصه ها
از رنگ آسمان بوی خورشید گرفته ای
کبوتر آفتاب در نگاهت تخم گذاشته است
ببین که چه بی واژه و سبک می خواهمت
ببین چگونه با خیال تاریکی شبها عجین شدم
و تو چگونه صبح را فقط به بهانه ای از خیال خوابهایم دزدیده ای
دیشب باز هم خوابت را در امتداد رد پای برفهای زمستانی دیدم
مثل همیشه
جاده ای بی عبور از گذر کوچکترین نفسی،
من ، تو و هزاران سوال بی جواب.
چه لطیف...
و چه خوب و سپید ...
هزاران سئوال بی جواب...
هزاران سوال بی جواب
هزاران سوال بی جواب
هزاران سوال بی جواب
مرسی رهای عزیزم
زیبا بود.
عکسه منو برد به خاطراتم...الان گریه می کنم...!
عزززیزم دلم نمی خواد گریه کنی
کاش یه شب تو خوابم
آخر ِ این قصه و رد پا ها و جواب سوالا رو ببینم .
کاش..
اول صبح خوندن این شعر خیلی چسبید
مرسی افروز عزیز
نیست این عکس پروفایل وبلاگ منه توهم زدم برای من نوشتی این پستو
:)))))))))))
بابا آی کیو
سلاااااام آبجی خانوم...
قشنگ بود....
سلااااام
مرسی
قشنگ بود ... مرسی
چقدر لطیف بود میثا
دوستش داشتم
مخصوصا اینجا رو : جاده ای بی عبور از گذر کوچکترین نفسی
تو چگونه صبح را فقط به بهانه ای از خیال خوابهایم دزدیده ای
دیشب باز هم خوابت را در امتداد رد پای برفهای زمستانی دیدم
....چسبید میثاجان...ممنون...
..خوبی شما ؟
خیلی دوست داشتم... واقعا زیبا نوشته بودی
میثاجان...توی قلبمی...دوستت دارم....خییییییییییییییلی زیاد....


من ، تو و هزاران سوال بی جواب....
چقدر پرم از این خواب ها
پرم
پر....
سلام میثا جون
چه میکنی وقتی از دلم می نویسی....
دیگه نیازی نیست سرکلاس واژه ها امتحان عشق بگیرم