شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.


صدای تیشه و اره برقی قطع شد..
درخت روی زمین نشست و بر خاکی که تا آن روز از آسمان به آن نگریسته بود دست کشید
تلاش کرد تا از سطح خاک تپش ریشه های یخ زده اش را احساس کند

اما نفسی در زیر خاک زندگی نمی کرد
نسیمی از راه دور، "صدا" با خود هدیه آورده بود
درخت چشمهایش را بسته بود،
پس نسیم سکوت کرد.
....
از دوردستها صدای تیشه و بیل به گوش می رسید
نسیم ، صدای نفس خاک را برای در ختان نشسته بر زمین هدیه آورده بود
زمین، نهالی را باردار شده بود

نظرات 7 + ارسال نظر
رز جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:04 ب.ظ http://acme.blogsky.com

و ای کاش همه التهاب زمین باروری نهالی بود

پونه جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ب.ظ http://jojobijor.blogsky.com

آوا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 ق.ظ

واااااااااااااااااااااااااای
خیـــلی قشنگ بود
میثای عزیزم.....
یگانگی مرگ و
زندگی.......یک
چشم با دو دید
یک چشم بادو
زاویه..........
یاحق...

دل آرام دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

مرگ و حیات ...
چقدر خوب به تصویر کشیدی درکنار هم بودن این دو واقعیت رو ...

یاسر چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ق.ظ

میثا جان! خیلی زیبا نوشتی. تکرار مرگ و زندگی!
ممنون

ناهید خانومی یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ق.ظ http://1doostjoon.blogfa.com/

یکی میاد یکی میره و زندگی ادامه داره .

مریم نگار (مامانگار) یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ق.ظ

دیر زمانی ست ...مانده ام
که این راز ِ
سر به مُهر
کی می کند رها
اندیشه ی مرا
اینکه
در آن طلوع عطر آگین
بهار با تو آغاز شد
یا تو با بهار ؟
گفتی
فهمیدن فراتر از
شنیدن است
درست گفتی
دیدن فراتر از
نگاه کردن است
درست
اما ، همیشه . . .
میان خوب دیدن و دیدن
راز دیگریست
هزاران صدا می رسد به گوش
تا شب . . .
اما ، صدای تو انگار
آواز دیگریست
هزار چشم
در چشم من
تاشب . . .
اما برای سبز شدن
نگاه تو انگار
آغاز دیگریست
به راستی ، به وقت نیایش
تو مثل یک شاخه ی یاس معطر سپید
گوشه ی سجاده ی من
چه می کنی ؟؟
که می بینم تورا
هر روز
زیباتر از هر روز
چه معطر می وزد
این باد !
چه در دسترس است
دلگشایی
آن باغ !
میدانم . . . میدانم . . . میدانم . . .
انتظار شیرین است
حتی . . .
درخیال کسی را داشتن
بهتر از
تنهائی ست
اما
ایکاش.. ایکاش.. ایکاش
تو هم بدانی ..
آنکه آینده ندارد
به گذشته می برد پناه . . .
بدانی که .. دراینجا
از دیرباز
تا هنوز
در لحظه لحظه های
روز
صدای تو انگار
سخاوت شاخه ی یاس معطریست
از پشت پرچین
شمشادی آشنا
هنوز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد