تمام امروزم به فکر کردن راجع به حجم وابستگیهایم گذشت،وابستگی هایی که مدتهاست مثل پیله ای زمخت و بی انعطاف به دور داشته هایم پیچیده ام
لحظه های سختی است وقتی احساس کنی خستگی و بی حوصلگی هایت برای دلبستگی به چیزهایی ست که یا هیچ وقت مال تو نبوده اند یا دنیا سهم کمتری از آن را برایت در نظر گرفته است
گاهی اوقات بدجور دلتنگ می شوم انگاری که خدا کوچکترین قفسه سینه دنیا را برای آفرینشم انتخاب کرده است و این حجم از سینه برای دلتنگی، بی حوصلگی، حتی عشق هم به طرز ناعادلانه ای کوچک است
آفریده شدن انسان هم با دلبستگی هایش مقوله عجیبی ست که در کت من یکی نمی گنجد، نه دلیلی برای داشته هایم دارم نه نداشته هایم و چه سخت میان آنچه که خدا، تقدیر، اتفاق (نمی دانم چه اسمی باید روی آن گذاشت) برایم در نظر گرفته است دست و پا می زنم
ای کاش انسان هم مثل ماهی بود با حافظه ای 3 ثانیه ای که عبور هرباره اش را در تنگ کالبد محدودش را زود از خاطر می برد
تک یاخته بودن هم فکر بدی نیست
خدا را چه دیدی؟ شاید برای کالبد بعدیم جلبکی در آبهای اقیانوس جزیره ای ناشناخته را انتخاب کردم.
"من چه سردم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است"
خیلی نوشته زیبایی بود خسته نباشی
مرسی بهار جان
اکثروابستگی های من ارزش وابستگی ندارند...برای خودم متاسفم!
من گاهی از کوچک بودن قلبم برای بخشیدن اونهایی که بهم بدجوری آسیب رسوندن، به تنگ میام...و حس می کنم که این کوچیکیه که بزرگ شدنی نیست...
..اینو میدونم که این کم آوردن هات.. مال روح بزرگته میثاجان..
..جسمت برا احساسات و عشق بزرگت..کوچیک بنظر میاد...
تو دریایی شدی...
چقدر کامنت مریم نگار
عزیز زیبا بود.....منم
موافقم........
یاحق...
ای کاش می شد که خودمون انتخاب کردیم که چی می خواستیم باشیم...جلبک،مورچه،فیل.....
ولله راجع به کالبد و حجم قفسه ی سینه و اینا نمی تونم نظری بدم ولی مطمئنم که آی کیوت در حد جلبکه !
.
شاید برای دلهای دریایی هر قفسی کوچک باشه میثا....زیبا بود
خیلی از صداقتت تو نوشتت خوشم آمد بهت حسودیم شد خوشحال میشم گهگاهی بهم سر بزنی با اینکه نمیشناسمت
khate-12.blogfa.com
جانا سخن از زبان ما می گویی!
ماهی
تک سلولی
جلبک؟
موقع نوشتن این پست زیاد انرژی نداشتید نه؟