شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

هبوط سیب

چیزی در من متولد می شود

مثل  سرک کشیدن آفتاب از پشت کوههای دماوند در صبح سرد زمستان در تصویر مواج پیش رویم

گونه هایم را به شیشه سرد اتوبوس چسبانده ام

در من دخترکی دماغش را به شیشه چسبانده و دویدن درختان سیب کنار جاده را تماشا می کند

من در تلاشم تا قصه هبوطم را در قوانین نیوتن حلاجی کنم

و دخترک خاطره جویدن سیب را در خاطرش مزه می کند



نظرات 15 + ارسال نظر
محمدحسین سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ق.ظ http://sormedan.blogsky.com

هبوط
افتادن سیب
پسرک
شیشه و سردی آن
همه را می بیند
و تو آگاه تر از پیش
سر ِ خط آغاز می کنی
خود را
از نو
چون بهاران

مرسی محمد حسین جان عزیز

مرتضی سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ق.ظ http://kooris-6.blogsky.com/

سلام!
خیلی قشنگ گفتی مرحبا!
از وبلاگ منم دیدن کن مرسی...
موفق باشی

سلام
مرسی عزیزم
چشم

کاتیا سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ

چه شعر زیبایی بود میثا...
یاد بارون افتادم.
پشت شیشه های اتوبوس..

مرسی کاتیای عزیزم
منم دقیقا همین حس و داشتم وقت نوشتن

کیارش ( داخل پرانتز ) سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ق.ظ http://neveshtehakiarash.blogfa.com/

میثا جان - شازده کوچولو سلام سال نو مبارک
امیدوارم منو فراموش نکرده باشی . منتظر حضور بهاریت هستم

سلام کیارش جان
سال نو شما هم مبارک
اختیار دارید مگه آدم دوستان خوبش و فراموش می کنه؟
با افتخار حتما میام

هلیا سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ق.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

دویدن درختان سیب کنار جاده خیلی جمله جالبی بود.........
راستی سال نو مبارک خانوم.

مرسی هلیا گلم
سال نو شما و کوروش عزیز هم مبارک
با بهترین آرزوها

مریم نگار سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ب.ظ

چیزی در من متولد میشود....
زندگی..توالی همین زاد و ولدهای من و توست...
...و خاطره ها رد پایی از زندگی...
مرسی میثاجان
عاااالی بود..

مرسی از شما مامانگار جون مهربونم
مثل همیشه کامنتهاتون پر از حس امید و زندگیه

آذرنوش سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

یاد سفر افتادم ...بارون ...جاده نمناک ...سمت شمال هم باشه ...تو یه مینی بوس قدیمی از اونا که مامان باباهامون قدیما باشون سفر میکردن...تنها باشی و صورتتو چسبونده باشی به شیشه ...مرسی میثا ...هواییم کردی با اینکه تا حالا درخت سیب ندیدم!!

مرسی آذرنوش جونم
خوشحالم که خوشت اومده

عاطفه چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

چه خوشگل بود- این پست یعنی الان حالت بهتره و از بی رمقی دراومدی؟
با اجازه یه لایک هم بدم به کامنت مامانگار و برم- حس خوبی داشت-

مرسی عاطفه جون گلم
خداروشکر بهترم
بل________________ه واقعا باید به کامنت مامانگار جون لایک داد

رعنا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

بوی شکوفه ها تو ذهنم اومد و هوای ابری
مررسی میثا

عاطفه پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

خوشحالم که بهتری میثا جانم:***

فهیمه جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ق.ظ http://blogspoot.blogfa.com

سلام دوست عزیز .
یه سوال
چه طوری میشه در قالب ها ی بلاک اسکای در قسمت بالای قالب تصویر قرار داد . ممنونم اگر هرچه زودتر پاسخ دهید .سپاس

بهنام جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:58 ب.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

سلااااام آبجی میثا چطوری؟
حس خوبی داشت پستت...
دوسش داشتم...

دکولته بانو جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ب.ظ

چه ناز و روشن ... خوشم اومد ...

گل ناز شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://golenaz1.persianblog.ir/

قشنگ بود.

رهگذر آشنا سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ

هرروزجوانه میزند ،

برای عصیان ارتجالی ام

گل هبوط

این یه هایکو از یه عزیز بود تقدیمی به تو نازنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد