شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

تکثیر


کاش یه کوه پیدا می کرد

یایه چهار راه خلوت،

یه آدم ناشنوا هم بدک نبود

برای فریادی که تو بدترین حس بدبینیاش نفس می کشید

...

یه اتاق نیمه تاریک تو یه غروب سرد،

یه مرد،

یه آیینه که توش تصویر یه مرد با نگاه تحقیرآمیزی نیشخند می زد

یه لیوان چای نیم خورده و یه جاسیگاری پر از ته سیگار

یه عالمه کاغذ

یه خودکار

یه عالمه حرفهای نگفتنی

کاش  کسی پیدا میشد بی مقدمه بپرسه:

"های چه مرگته؟"

یا یه عابر یه تنه حواله شونه های استخونیش کنه

تا اونم می تونست فریاد بزنه

اونقدر بلند که بوی خون تو سرش بپیچه

کاش یه بهونه پیدا می کرد تا به جای این کاغذ و خودکار کوفتی همه فریادشو رو اونی که تو آیینه بهش نیشخند می زد بالا بیاره

..

کاش یه کوه پیدا می کرد

کاش یه چهارراه خلوت....

...

جاسیگاری را بلند کرد و تو صورت آیینه کوبید

حقارتش تکثیر شده بود.

نظرات 11 + ارسال نظر
جزیره سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ

اوووووووووووووووووووووووووووووووول

جزیره سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

در مورد پست:
یه گوش شنوا ،یه سنگ صبور، یه همراهِ همدل مشکلو حل نمیکرد؟
حتما باید اونایی که گفتی میبودن؟

کورش تمدن سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خوشحالم که بازم نوشتی
چی؟نظر درباره پست بدم؟
بیخیال خداییش این نظر دادن داشت؟یعنی شاید بعدا نوشتم

رها سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

آخیش از اون آرم ممنوعه و تعطیل راحت شدم
چقدر هم دلش پره این دختر ما آخه
سلامت باشی همیشه میثای عزیزم

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ

فکر میکنم اینکه وبلاگت رو بستی یه خون جدیدی تو قلمت جاری کرده،شایدم تو زندگیت.
هنوزم سر حرفم هستم که واسه اینجا زیاد وقت صرف نکن . اسیر بازی هاش نشو.
خودت و رها کن
بذار جاری بشی رو کاغذ
بذار جاری بشی تو زندگی،در خودت.

آوا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ

کاش یه شجاعت پیدا
میکرد...با یه پل بیست
متری....با یه دل تهی
از هر علاقه به این
جای لعنتی....کاش
کاشکی............
یاحق...

مریم نگار (مامانگار) چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ق.ظ

شایدم...این همون فریاده...که تو صورت آیینه اکو میشه ..تا بلنداش رو تکه تکه کنه ...و سبک و راحتت کنه...

محبوب چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ق.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

دلم برات تنگ شده میثا... چند روز پیش به یادت بودم...

ناهید خانومی چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ

برای فوران آتشفشان احساسمون چرا همیشه احتیاج به بهانه داریم ؟ !

مازیار چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ب.ظ http://iso1364.blogfa.com

کاش کاش کاش . . .
همه زندگی شده کاش باید ساخت دیگه.

(فقط خواستم یچیز گفته باشم )

بخند .... بخند دیگه


عاطفه چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

سلام میثا جان
تکثیر حقارت:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد