شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

ردپا


برای تو می نویسم ای شهزاده رنگین قصه ها

از رنگ آسمان بوی خورشید گرفته ای

کبوتر آفتاب در نگاهت تخم گذاشته است

ببین که چه بی واژه و سبک می خواهمت

ببین چگونه با خیال تاریکی شبها عجین شدم

و تو  چگونه صبح را فقط به بهانه ای از خیال خوابهایم دزدیده ای

دیشب  باز هم خوابت را در امتداد رد پای  برفهای زمستانی دیدم

مثل همیشه

جاده ای بی عبور از گذر کوچکترین نفسی،

من ، تو و هزاران سوال بی جواب.

نظرات 13 + ارسال نظر
رها سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

چه لطیف...
و چه خوب و سپید ...
هزاران سئوال بی جواب...

هزاران سوال بی جواب
هزاران سوال بی جواب
هزاران سوال بی جواب
مرسی رهای عزیزم

گلی سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ http://golenaz1.persianblog.ir/

زیبا بود.
عکسه منو برد به خاطراتم...الان گریه می کنم...!

عزززیزم دلم نمی خواد گریه کنی

رعنا سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://rahna.blogsky.com

کاش یه شب تو خوابم
آخر ِ این قصه و رد پا ها و جواب سوالا رو ببینم .

کاش..

افروز سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ

اول صبح خوندن این شعر خیلی چسبید

مرسی افروز عزیز

قلم بانو سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ

نیست این عکس پروفایل وبلاگ منه توهم زدم برای من نوشتی این پستو :)))))))))))

بابا آی کیو

بهنام سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااام آبجی خانوم...
قشنگ بود....

سلااااام
مرسی

سفیدبرفی سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ http://manoharfhayedelam.blogfa.com/

قشنگ بود ... مرسی

دل آرام سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

چقدر لطیف بود میثا
دوستش داشتم
مخصوصا اینجا رو : جاده ای بی عبور از گذر کوچکترین نفسی

مامانگار سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ب.ظ

تو چگونه صبح را فقط به بهانه ای از خیال خوابهایم دزدیده ای
دیشب باز هم خوابت را در امتداد رد پای برفهای زمستانی دیدم

....چسبید میثاجان...ممنون...
..خوبی شما ؟

مرضیه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

خیلی دوست داشتم... واقعا زیبا نوشته بودی

مامانگار پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ

میثاجان...توی قلبمی...دوستت دارم....خییییییییییییییلی زیاد....

فریناز پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ

من ، تو و هزاران سوال بی جواب....

چقدر پرم از این خواب ها

پرم
پر....

فریناز پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ

سلام میثا جون

چه میکنی وقتی از دلم می نویسی....
دیگه نیازی نیست سرکلاس واژه ها امتحان عشق بگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد