شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

سنگفرشهای جوان


دستهایم را محکم در جیب پالتویم فرو برده ام و روی سنگفرشهای گورستان قدم بر می دارم، سرم را تا جایی که می شود خم کرده ام تا تاریخ تولد و فوت ها را زیر لبم زمزمه کنم

گاهی حساب و کتاب و پیدا کردن اختلاف عدد این دو تاریخ باعث میشود تا لحظه ای بایستم و روی آنها مکث کنم

بعضی از قبرها تازه متولد شده اند آنقدر جدید که هنوز سنگفرشی آن را تزیین نکرده است. روی اغلب آنها حلقه های گلی که از باران دیشب وارفته اند به چشم می خورد. حتما کسی که امروز اینجا خوابیده عزیز کسانی بوده که همین حالا که من در حال قدم زدن هستم سیاه پوشیده اند و به هم حلوا و خرما تعارف می کنند.

بعضی از سنگفرشها میان سالند مثلا اینجا قبر 22ساله ای هست که وقتی زیر این خاکها به خواب می رفته است 2 ساله بوده. شاید کسانی که آن روز روی این سنگفرش ها گلهای تازه می گذاشته اند و به هم حلوا و خرما تعارف می کرده اند امروز زیر همین قبرهای جوان به خواب رفته باشند ولی اگر هنوز اکسیژن تنفس می کنند حتما آرام تر شده اند شاید هم خیلی تغییر کرده باشند..خیلی.

بعضی از سنگفرشها مسن ترند، مثلا اینجا سنگفرشی هست که 50سال از خدا عمر گرفته است. درست است که کمی کهنه و پیر شده ولی حتما روزی این سنگفرشهای ترک خورده هم بوی گل تازه را به خودشان دیده اند، لابد از دست آنهایی که امروز زیر سنگفرشهای میانسال خوابیده اند.

اینجا عددها مضحک ترین خواندنی ها واسمها بی ارتباط ترین زنجیر آدمهای به خواب رفته با گذشته هاست

اختلاف عددهای روی سنگفرشها با هم متفاوتند ولی همه آنهایی که تاریخ فوتشان نزدیک به هم یا یکی ست با هم هم سنند

تصور اینکه به خواب رفته 6ماه ای با خوابیده 54ساله ای هم سن باشند مرا به خنده می اندازد.

دیروزها کسانی روی سنگفرشهای مسن گریه می کرده اند که امروز زیر سنگفرشهای میانسال به خواب رفته اند و بعد کسانی که امروز زیر قبرهای تازه متولد شده خوابیده اند برای سنگفرشهای میانسال گل می آوردند و فردا و فرداها از سنگفرشهای جوان امروز هم جزمشتی عدد ،اسم و سنگفرشهای ترک خورده  برای آنهایی که هنوز متولد نشده اند باقی نخواهد ماند

نظرات 20 + ارسال نظر
کورش تمدن یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
و این ها یعنی اینکه زندگی جریان دارد چه ما بخواهیم چه نخواهیم
توصیفاتون جالب بود

بله کوروش خان دقیقا همین طوره.
مرسی از لطفتون

کورش تمدن یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

چه کیفی میده اول شدن اونم اینجا

آقا بی خیاااال
وبلاگ بزرگانه که اول و دوم داره مارو چه به این حرفا؟

دختر نارنج و ترنج یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:29 ب.ظ http://toranjbanoo.com

سلام میثای عزیز
چقدر قشنگ نوشته بودی متنت رو.... به این کهنسالی و میانسالی و جوانی سنگ ها دقت نکرده بودم هیچ وقت... شاید به این دلیل منطقی که خیلی کم پام به گورستان باز می شه. مگر وقت هایی که می رم شیراز. من اینجا از دنیا رفته ای ندارم که بخوام برای دیدارش برم به مزارش.....

روح همه رفتگان خصوصا بابای گلت هم شاد باشه نارنج جونم

مریم همسفر شیرزاد یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:03 ب.ظ

چرا تعداد سنگفرشهایی با سن کم اینقدر زیاد شده؟
منم این روزا خیلی به این قضیه دقت کردم
خیلی زیاد

آره مریمم
خیلی زیاد شده گاهی اوقات بدجوری منو به وحشت میندازه

آرزو بانو یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:19 ب.ظ http://anahita718.persianblog.ir/

چقدر قشنگ نوشتی.می دونی برای من اون کسانی که رفتن اون زیر و هم سن خودم بودن جالب تره با خودم می گم چی رو از دست دادن و من چه کار نا تمومی دارم که هنوز بهم وقت دادن.

نگاه تو هم به این قضیه خیلی قشنگه آرزو جان
واقعا چه تجربه ناشده های دیگه ای برامون باقی مونده؟

دکولته بانو یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام عزیز دلم ... راستش منم وقتی میرم سر خاک، به تاریخ های تولد و فوت خیلی توجه می کنم ... یعنی همش ذهنم مشغول حساب و کتاب سن و گذشت تعداد سالگردهای اهل قبوره ... روح همشون شاد ... یه روزی هم نوبت ما می رسه ...

روح همشون شاد مریم گلی من

دکولته بانو یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ

دلم چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر براتون تنگ شده ... امیدوارم به زودی ببینیم همو ... به عمو عادل خوبم سلام برسون ...

به خدا قسم ما هم همین طور
بسکه شماها ماهید همتون. عمو عادل هم سلام می رسونه قربونت برم من

وانیا یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

زندگی همچنان ادامه دارد
همه ی ما هم روزی بازیگر همین بازی خواهیم بود

آره وانیا جونم
بیشتر شبیه یه دور تسلسل می مونه

برای دخترم یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

و شاید یه روزی هم نوبت ما باشه ...

چرا شاید آرش جان؟

مرضیه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

جوان یا پیر مرگ سراغ همه می آید...و این خیلی خوب است.خیلی خیلی

عمری دگر بباید بعد از وفات مارا
کین عمر طی نمودی اندر امیدواری

آره مرضیه جونم.
واقعا من هم حس خیلی خوشایندی به مرگ دارم
ولی همیشه آرزوم اینه که زودتر از همه عزیزانم این اتفاق بیوفته. البته می دونم که این عین خودخواهیه

گلی دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ http://golenaz1.persianblog.ir/

قبرستان همیشه برایم شگفت انگیز و رازآلود و پر از حرف بوده...

گلی جان من هم برخلاف اعتقاد خیلیا خیلی دوست دارم بعضی از ساعتهامو توی قبرستان بگذرونم
خوب این یه واقعیته فرار که نمیشه کرد ازش

آوا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:43 ق.ظ

این تاریخ ِ اومدنها و رفتنها بد جوور
ذهن آدمووو به خودش مشغول
می کنه.......اما چندسالیه
که این سنگا بمن آرامش
عجیبی می ده.....یه
حسرت و یه انتظار
قشننننگ وااسه
نفساااااای بی
دغغغغدغه ء‌
اوووون زیر
یاحق...

پذیرش رسیدن اون روز اجتناب نا پذیره عزیزم ولی آرزو می کنم 120سال زندگی کنی آوا جون گلم

عاطفه دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

منم از این حساب کتابا میکنم وقتی میرم سرخاک-
تازه به یه سری چیزای دیگه هم فک میکنم که بیخیال- دیگه نمیخوام افسردگی پخش کنم-

عاطفه عزیزم
این فکرا توی قبرستون کاملا طبیعیه فکر می کنم ذهن هر کسی و مشغول می کنه ولی برای تو و بقیه دوستای گلم عمری طولانی پر از شادی و خوشبختی آرزو می کنم

فسیل دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ http://www.fosil.blogsky.com/

اینم جزء حقایق تلخ دیگه

بیشتر از اینکه به تلخ بودنش فکر کنیم باید واقعی بودنش و حس کنیم دوست خوب من

دل آرام دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

برام جالبه که تقریبا همه شبیه هم فکر میکنیم . کاش وقتی ما میریم و دیگران دارن حساب کتاب میکنن که چقدر زندگی کردیم و آیا سنگ قبرمون جوونه یا نه ، روحمون در آرامش باشه و حسرت نخوریم که کاش بیشتر عمر کرده بودیم تا فلان کار رو انجام بدیم .
عمرت طولانی و با عزت میثای عزیزم

باور می کنی دل آرام جون که وقتی کامنت بچه هارو خوندم برام خیلی جالب بود که همه یه جور به این قضیه نگاه می کنیم؟
من هم به "ای کاش" ی که گفتی آمین میگم.
امیدوارم تو و بقیه دوستای خوبم هم سالهای سال با خوشی و خوشبختی زنده باشید

سمانه دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

نمیدونم چرا اما خیلی ترسیدم
همیشه ازمردن میترسم

مجتبی پژوم دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ب.ظ http://mojtabapejman.blogfa.com/

بقول حضرت خیام:

فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم

آرمین سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://arminkhojasteh.blogfa.com

سلام
وبلاگتون عالیه
ایشالله که موفق باشین

مرسی آرمین جان و ممنون از اینکه به من سرزدید

مامانگار سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام میثاجان...
..چقدر جالب تواتر و توالی اش رو گفتی...
...در مورد مرگ واقعا زمان و سن و سال معنی شو از دست میده...آمدن و رفتن روح هایی ست که یکی سفرش کوتاه مدت و یکی بلند مدت میشه...
...عالی نوشتی نازنین...

مرسی مامانگار جون کامنتهاتون برای من همیشه قوت قلب بزرگیه

شهاب آسمانی سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://empyrean.blogfa.com

فوق العاده بود میثا جان ...
توجه دیگران را به این موضوع جلب کردن کار بسیار خوبی بود ... شاید تکانی باشد ...
شاید ...!

مرسی شهاب جان
طف همیشگی شما نسبت به نوشته هام دلگرمی بزرگیه ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد