شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

شازده کوچولو

تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای.

Thief


دو رورز پیش بعد از اذان صبح یکی یواشکی اومده توی پارکینگ.

کاملا بی سر و صدا در خونه رو وا کرده و رفته توی انبار وقتی هم بر می گشته در خونه رو باز گذاشته.

انباری خونه تقریبا بزرگه توش خیلی چیزا پیدا میشه

یه گوشه اش سیب زمینی ها روی یه گونی بزرگ پهن شدن، کیسه های برنج، یه فریزر بزرگ که معمولا گوشت و مرغا و سبزی اضافه ای و که نمیشه توی فریزر بالا جاشون داد و اونجا می ذارن

یه گوشه از انبار هم پر شده از قالی وقالیچه هایی که برای فروشگاه انبار شدن.

داشتم به این فکر می کردم اونی که همه خطرات و به جونش خریده و اومده توی خونه حتما استرس داشته، حتما  از گرفتار شدن می ترسیده، از اینکه نکنه یهویی یکی بی هوا ببیندش و آبروش بره.

ولی شک ندارم ترس از آبروش پیش مردم بیشتر از ترس از بی آبرویی پیش خونواده اش برای سیر کردن شکمشون نبوده .

نمی خوام کارشو توجیه کنم یا خیلی احساسی بهش نگاه کنم ولی من از اومدنش ناراحت نشدم وقتی انتخابشو برای برداشتن چیزایی که می خواست توی انبار دیدم.

از بین همه وسایلی که می تونست برداره که قابل فروش باشن

اون فقط مواد غذایی و که برای مصرف چند وعده بوده برداشته بود و دست به هیچ چیز دیگه ای هم نزده بود.

فرداش وقت افطار خیلی خوشحال بودم که حتما توی همون ساعت

یه مرد توی یه خونه ای که می تونم حدس بزنم چه شکلی می تونه باشه، پیش چندتا بچه قد و نیم قد در مقابل همسرش ،یه زن با چهره آفتاب سوخته، و دستای پینه بسته شاید در مقابل  یه پدر و مادر پیر در حالی دور یه سفره نشسته که سرش و بالا گرفته داره به چهره تک تک اونا که از خوردن برنج و مرغ لذت می برن نگاه می کنه.

نظرات 10 + ارسال نظر
maziar پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ

hamash taghsire adele chon dozd gabaro nazade booooooood hahahahah

کیانا پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

خیلی دلت مهربووووووونه دختررررر
آخه من به تو چی بگم؟؟؟؟؟

شاید منم اگه بووودم ناراحت نمیشدم از دزدی چون کسی که اینکارو میکنه دزد نیس وگرنه خیلی چیزای دیگه میتونس ببره ..
از روی اجبار اینکارو کرده ...و این خیلی وحشتناکه ....

سفیدبرفی پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ب.ظ http://manoharfhayedelam.blogfa.com/

یه حالی شدم وقتی گفتی فقط مواد غذایی برده

رها پویا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

چیزی هم میشه گفت؟

بهنام جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااااام
عجب!!!!!!!!
واقعآ برای بعضی ها چاره ی دیگه ای نیست؟!

آرزو بانو جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://anahita718.persianblog.ir/

وقتی کلیپ جنتی رو دیدم برا سومالیایی ها گریه می کرد همین اومد تو ذهنم که تا حالا برای مردم خودمون هم گریه کرده؟؟؟؟؟؟

مامانگار جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

...منکه مطمئنم او دزد نبوده !!...
...به این میگن درمونده...یا گرفتار...فرقش با دزد خیلیه !!
...خیلی از برخوردت خوشم اومد میثاجان..بعضیا فریاد وادزدا سر میدن و بشددت میترسن و الی آخر...
...مررررسی از این پست تلخ ولی خوشایندت...

وانیا شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ

عزیزم چقدر از طرز نگاهت خوشم اومد
دوســــــــــــــــــــــــــــت دارم خانوم مهربون
از فردا گرفتارا میان مرغ و گوشتشونو از خونه شما میبرنا

دلارام یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

میفهمم چی میگی ...

دختر نارنج و ترنج یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام میثای عزیز من
چه جالب! نمی شه اسم این آدم رو دزد گذاشت... اون فقط نیازمند بوده و شاید گرسنه. به قول تو آدم اینجور وقتا ناراحت که نمی شه هیچ، کلی هم شاد می شه.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد