تقدیم به راحله
برای تمام کودکانه های بی مادریش که از ۳ سالگی تجربه کرده است
برای چندمین بار امتداد نگاهش را دنبال می کنم
نگاهش چنان با تاروپود فرش گره خورده است که گویی با دست خیال،خاطرات گنگ دیروز را به ثانیه های تلخ امروز می بافد
به ظاهر گوشهایش تصمیمی را که برای فردایش رقم می خورد می شنود
اما در رویایش گاه با دستی مادرانه ،موهای نرم و سیاهش نوازش می شود و گاه با خنده ای مستانه در بازوان باد تاب می خورد
تصمیم گرفته شد،
اشکها چه مغرورانه در پشت لبخند صورتی لبهایش محو می شوند
بی کسی چه سرسختانه بر شانه های معصومش سنگینی می کند
و حسرت بوسه ای مادرانه و ناب
چه بی رحمانه در چشمهایش خانه کرده است.
...
ترسیم زشتیها با نوشته ای زیبا .
مرسی ناهید گلم
شما لطف دارید
سکوت برای تمام غمهایش
شاید حرفی بزنم که برای درک غمهاش ناپخته و بی معنا باشه
همون کاری که اون روز من کردم وانیا
واقعا برای بعضی از دردا هیچ مسکنی وجود نداره
...در سیاهی ها...
...برق دو چشم مادرست...
....که..عشق را عریان..نمایان میکند...
...مرسی میثاجان.....
مرسی مامانگار جون
الهی خدا سایه همه مامانای دنیا رو این برق چشمای روزای تاریک و سیاه و بچه ها رو سالیان سال توی زندگیشون برقرار نگه داره
سلام خوبی؟ از زقتی اومدی تو این بلاگ کلا نوشته هات عوض شده مدلش نه؟یا من اشتباه فکر میکنم؟
نمی دونم
یعنی چه جوری شده؟ خیلی بد شده؟
این اتفاق تو دادگاه افتاد ؟
آره آرش جان توی یه دادگاه اتفاق افتاد ولی توی یه دادگاهی که توی خونه عموم تشکیل شده بود نتیجه اش هم هرچی که بود به محکوم شدن راحله ،بی کناه ترین آدم اون خونه منجر میشد
این پست شوالیه رو بخون . نمونه ی آموزشی یک داستان کوتاه هست . هرچند اونقدر کوتاه هست که به مینیمال می خوره :
http://funoos.blogfa.com/post-97.aspx
بی نهاییییییییییت مرسی
داداش جون خوووووووووبم خیلی ماهی به خدا چشم حتما می خونمش
عالی بود واقعا قلم عالی و جذابی داره
ببخشید میثا جان ، اما من دقیقا نفهمیدم که قضیه چیه ؟
دلی جونم
قضیه یه قصه تکراری زندگی همه بچه هاییه که زود بی مادر میشن
کاش حس نکند این
بی کسی را....
میثااااااابانو این
خیلی سخت
است.اینرا
میدانی؟
یاحق...
می دونم آوا
حداقل راجع به راحله خیلی خوووب می دونم عززیزم
سلااااام میثا جان...
اونجاش که گفتی
تصمیم گرفته شد
چقدر سنگین بود!
چقدر تلخ بود...
آفرین بهنام
دقیقا همین قسمت قضیه بیشتر از همه آزارم میده
اینکه همه خودشون و برای تصمیم گیری راجع به زندگی این بچه ها محق می دونن
البته راحله دیگه خیلی وقته که بچه نیست ولی چاره ای هم جز تسلیم بودن نداره
نه بد نشده تغییر کرد.راحله کیت میشه؟طلاق گرفتن مامان باباش؟
مازیاااار
نه.
ای وای
عنوان پستت خون به دلم کرد میثا
نیازی نیست داستان را موشکافی کنم
وقتی راحله ها کنارمان اینقدر هستند و هستند و هستند
به احترام راحله سکوت میکنم
.
.
فکر میکنم بیشتر از دو سه هفته بود که منتظر بودم اپ کنی و اسمت تو گودرم بیاد بالا که نمیومد..حتی میخواستم چند شب پیش تو کامنت های جوگیریات ازت بپرسم که چرا اپ نمیکنی که اخرش گفتم برم برات کامنت بذارم که دیدم وبتو عوض کردی
شرمنده که خبر نداشتم
خانه ی نو مبارک عزیزم...سلام!
مرسی تیراژه عزیزم
دشمنت شرمنده باشه عزززیزم این حرفا چیه دختر خوب؟
مرسی از تبریکت
و بی نهایت خوشحالم که اومدی